سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که عوض را باور کند ، در بخشش جوانمرد بود . [نهج البلاغه]
قمه‏ زنی سنت یا بدعت؟
درباره



قمه‏ زنی سنت یا بدعت؟

وضعیت من در یاهـو
مهدی مسائلی
امام خمینی(ره):...اگر بناست با اعلام و نشر حکم خدا به مقام و موقعیتمان نزد مقدّس‌نماهای احمق و آخوندهای بی‌سواد صدمه‌ای بخورد، بگذارید هرچه بیشتر بخورد...ما باید سعی کنیم تا حصارهای جهل و خرافه را شکسته تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدی، صلی الله علیه وآله، برسیم. و امروز غریب‌ترین چیزها در دنیا، همین اسلام است و نجات آن قربانی می‌خواهد و دعا کنید من نیز یکی از قربانی‌های آن گردم.صحیفه نور، ج 21، 2/7/67
آهنگ وبلاگ

روضه خوانی قصابی نیست، هنر می‌خواهد!

روز عاشورا، روزِی خاص برای روضه شنیدن و گریه کردن است، گمان نکنم بعضی از روضه‌ها را بتوان غیر از روز عاشورا در روز دیگری خواند و یا شنید؛ آری عاشورا روضه‌های مخصوص خودش را دارد زیرا حال و هوای خاص خودش را دارد. این را گفتم برای این که وارد مطلبی دیگری شوم که مدتی است قصد بیان آن را دارم و آن اینکه: بعضی مداحان و یا روحانیون گمان می‌کنند برای روضه‌خوانی فقط کافی است که مقتلی تهیه کنند و با حفظ کردن روضه‌های آن برای مردم روضه خوانی کنند، حال اگر آن مقتل، مقتلی بود که روضه‌ها را سنگین تر و دل سوزتر بیان می‌کرد که چه بهتر، بیشتر به درد روضه‌خوانی می‌خورد. خلاصه این صنف از روضه‌خوانان با ته صدایی که دارند حدود یک ربع تا نیم ساعت بدون استفاده از هیچ گونه ظرافت و کنایه‌ای و با صراحتِ تمام، اصطلاحا روضه‌ی فاش می‌خوانند؛ گاهی هم برای اینکه از مجلس اشک بیشتری بگیرند و صدای زجه‌ی مستعمین را بشوند، بر بعضی از جزئیات مصیب‌ها با تخیل خود می‌افزایند که این غصه‌ی دیگری است. باز هم اگر صدای گریه و زجه‌ی مردم را نشنیدند از کربلا سری به مدینه می‌زنند، و ابتدا برای تحریک مردم اعلام می‌دارند: «امام زمان مرا ببخش اینها را نباید بگویم، بچه سیدها مرا ببخشید اینها را نباید بگویم!» ولی بالاخره می‌گویند آنچه را که نباید بگویند. وارد بعضی جزئیاتی می‌شوند که انسان شرمش می‌شود حتی در مورد آن فکر کند.

قبل از اینکه وارد اصل مطلب شوم، برای برطرف شدن بعضی سوء برداشتها، بر این نکته تأکید می کنم که حقیر هرگز نمی‌خواهم بگویم خدای ناکرده، روضه نخوانید و یا فلان روضه را نخوانید، بلکه می‌خواهم بگویم: هرجا و هر زمانی باید به نحوی روضه خواند و اصولا روضه خوانی هنر می‌خواهد.

خدا رحمت کند محدث نوری را، اگرچه بر بعضی از آثارش انتقاد دارم، ولی کتاب لولوء و مرجانش الحق کتاب خوبی است، این کتاب شاید شهرتش را بیشتر مدیون شهید مطهری باشد که در سخنانش پیرامون عزاداری به معرفی آن پرداخته و از آن نقل قول کرده است. محدث نوری در کتاب لولوء و مرجان درباره دو شرط روضه خوانی سخن گفته است: یکی«اخلاص» و دیگری «صدق». اما امروز به نظر می‌رسد اگرچه این دو شرط برای روضه خوانی لازمند ولی کافی نیستند. روضه خوان باید علاوه بر اخلاص و صدق، هنر و صفای روضه خوانی هم داشته باشد. زیاد توضیح ندهم، مقام معظم رهبری آیت الله خامنه‌ای در این باره بیانی دارند که حقیقتا بهتر از توضحیات بنده است:

« ما  در مشهد یک منبرىِ معروفى داشتیم - خدا او را رحمت کند - مال پنجاه سال قبل است؛ مرحوم رکن الواعظین. او منبر می‌رفت و مردم پاى منبر روضه‌خوانى او مثل ابر بهار گریه می‌کردند؛ در حالى که خودش هم بارها می‌گفت من اسم نیزه و خنجر نمى‌آورم. واقعاً هم نمى‌آورد؛ بنده ده‌ها منبر از او دیده بودم. حادثه را آنچنان هنرمندانه تصویر می‌کرد که مجلس را منقلب می‌ساخت؛ بدون این‌که بگوید «کشتند»، بدون اینکه بگوید «تیر زدند»، بدون این‌که بگوید «شمشیر چنین زدند» یا «خنجر چنین زدند»؛ اینها را نمی‌گفت. می‌توان با شیوه‌هاى هنرمندانه، روضه‌خوانىِ خوب کرد و گریاند. البته این را هم به شما عرض بکنم؛ این‌که آقایان مداح‌ها، و سابق‌ها روضه‌خوان‌ها - که ما حالا کمتر توفیق پیدا می‌کنیم ببینیم، اما در مواردى از افاضات مداح‌ها مستفیض می‌شویم - اصرار می‌کنند که بلند گریه کنید، لزومى ندارد؛ خوب، آرام گریه کنید. وقتى می‌خواهند سینه بزنند، اصرار بر اینکه «صدا، صداى این جمعیت نیست»؛ یا وقتى مردم می‌خواهند صلوات بفرستند، اصرار بر اینکه «صلوات، صلوات این جمعیت نیست»!  شما بخواهید مردم صلوات بفرستند، ولو توى دلشان. گرم شدن مجلس به این شیوه‌ها، اصل نیست؛ کارى کنید که دل‌هاى مستمع را در اختیار بگیرید. دل مستمع وقتى در اختیار شما آمد، مقصود حاصل است؛ اگر آهسته هم گریه کند، باز مقصود حاصل است؛ اگر به شما توجه کرد، باز مقصود حاصل است.»

نکته آخر اینکه هنر روضه خوانی حفظ کردنی نیست بلکه به دست آوردنی است. چنانچه می‌گویند: طلبه جوانی در شام غریبان عاشورا به مجلسی رفت که عالم با صفایی آنجا منبر رفته بود، او ابتدای روضه اش  با این جمله آغاز کرد: بوی آتش می‌آید! مردم منقلب شدند و شروع به گریه کردند. طلبه جوان با خودش گفت: عجب گریز قشنگی، منبر که رفتم اینگونه روضه می‌خوانم. روزی برای مجلس روضه‌ای او را دعوت کردند و او هم در هنگام روضه خواندن گفت: بوی آتش می‌آید! شخصی بلند شد و گفت: گمانم خیمه‌ی روضه آتش گرفته! مردم هراسناک شدند و شروع به فرار کردند و خلاصه مجلس بهم خورد. 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهدی مسائلی 92/8/24:: 10:51 صبح     |     () نظر