سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در تو دو صفت است که خداوند آنها را دوست دارد: بردباری و تأنّی [رسول خدا صلی الله علیه و آله ـ به مردی فرمود ـ]
قمه‏ زنی سنت یا بدعت؟
درباره



قمه‏ زنی سنت یا بدعت؟

وضعیت من در یاهـو
مهدی مسائلی
امام خمینی(ره):...اگر بناست با اعلام و نشر حکم خدا به مقام و موقعیتمان نزد مقدّس‌نماهای احمق و آخوندهای بی‌سواد صدمه‌ای بخورد، بگذارید هرچه بیشتر بخورد...ما باید سعی کنیم تا حصارهای جهل و خرافه را شکسته تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدی، صلی الله علیه وآله، برسیم. و امروز غریب‌ترین چیزها در دنیا، همین اسلام است و نجات آن قربانی می‌خواهد و دعا کنید من نیز یکی از قربانی‌های آن گردم.صحیفه نور، ج 21، 2/7/67
آهنگ وبلاگ

شریکان جنایت

این‌که ما ظالمان به حق اهل‌بیت، علیهم‌السلام، را مستحق لعن می‌دانیم و در زیارت عاشورا به لعن آنها می‌پردازیم، جای تردیدی در آن نیست، خود اهل‌سنت هم مایلند، ظالمان به اهل‌بیت، علیهم‌السلام، را لعنت کنند، اما این‌که مراسمی خاص پیرامون این موضوع تشکیل شود و با تصریح به نام افرادی آنها را مخاطب لعن خویش قرار دهیم، باز هم خودْفریبی است که ما را در دامان دشمنانِ اسلام می‌اندازد؛ چون بخش عمده ثمره برگزاری این مراسم اعلام عمومیِ آن، برای تبلیغات هدفمند است، به گونه‌ای که حتی اگر خود مراسم در خفا برگزار شود، خبر آن، اثر خود را خواهد گذاشت. به هرحال در دنیای امروز که کار غیرشرعی هم در موبایل‌ها می‌چرخد، این کارها جای خود دارد، ده‌ها سایت وهابی در حال حاضر مشغول اشاعه این فیلم‌ها هستند، و برگزار کنندگان این مراسم در قبال تخریب وجهه آل‌بیت و رسالت رسول الله، صلی الله علیه وآله، و جلوگیری از پیشرفت آن مسئولند. متأسفانه امروز این تصاویر و فیلم‌ها دست‌آویزهائی برای دور نگاه داشتن ملت‌های سنی از حقیقت رسالت رسول الله، صلی‌الله علیه وآله، است؛ این تصاویر دست‌آویزهائی است برای قتل شیعیان عراق، پاکستان و...، یک استشهادی وهابی با این تصاویر روزانه ده‌ها شیعه می‌کشد، خود را فریب ندهیم، ما در مقابل اعمال خود مسئولیم و بی‌تفاوتی نسبت به اثرات این مراسم، قطعا عقاب اخروی خواهد داشت. چنان‌چه حضرت امام باقر، علیه‌السلام، مى‌فرمایند:

بنده خدا روز قیامت محشور شود و (با این‌که در دنیا) دستش به خونى آلوده نشده (و خونى نریخته) به اندازه یک حجامت یا بیشتر خون به او بدهند و بگویند: این سهم تو است از خون فلان‌کس؟ عرض می‌کند: پروردگارا تو خود می‌دانی که همانا جان مرا گرفتى (و در آن حال) من خون کسى را نریخته بودم (و هیچ خونى به گردنم نبود؟) خداوند فرماید: آرى تو از فلانى روایتى چنین و چنان شنیدى و به ضرر او بازگو کردى، پس زبان به زبان به فلان جبار(و ستمکار) رسید و بدان روایت او را کشت، و این بهره‌ی تو از خون اوست.

همچنانکه در تاریخ نیز نوشته‌اند:

«[در زمان محقق کرکی] علمای شیعه که در مکّه بودند به علماء اصفهان نوشتند، یعنی به ارباب محراب‌ها و منبر‌ها، که شما سب می‌نمایید[=دشنام می‌دهید] متخلفین را در اصفهان، و ما در حرمین شریفین می‌باشیم و ما را عامه به سبب این سب عذاب و سیاست می‌نمایند...» [انکم تسبون ائمتهم فی اصفهان و نحن فی الحرمین نعذب بذلک العن و السب]

 

قتل جوان همدانی

آنچه گفتیم هشداری بود از آنچه بارها شنیده‌اید، در اینجا نمونه‌ای دیگر از این حوادث ناگوار که از بی‌موالاتی و بی‌بصیرتی بعضی رقم می‌خورد را بخوانید:

حضرت آیت الله العظمی مظاهری در نقل خاطره‌ای از استادشان آیت الله مرعشی نجفی می‌فرمایند:

خدا رحمتش‌ کند، درجاتش‌ عالیست، عالی‌تر کند، مرحوم‌ آیت‌ الله مرعشی، من‌ مکاسب‌ پیش‌ ایشان‌ خواندم، هم‌ کفایه‌ خواندم، هم‌ مکاسب... ایشان‌ بنایشان‌ این‌ بود برای‌ این‌که‌ خسته‌ نشوند، یک‌ قصه‌ای‌ گاهی‌ اوقات‌ یا خیلی‌ از اوقات‌ در میان‌ درس‌ برای‌ شاگردها می‌گفتند، و یکی‌ از قصه‌هایشان‌ این‌ بود که‌ می‌گفتند:

 پدر من‌ از علمای‌ نجف‌ بوده‌ یک‌ شاگرد سنی‌ داشت، این‌ بالاخره‌ می‌خواست‌ برود کردستان‌ و کرمانشاه، این‌ با پدر من‌ خداحافظی‌ کرده‌ علاقه‌ به‌ پدر من‌ داشت، رفت، پدر من‌ آمد ایران‌ و رفت‌ مشهد، و این‌ عالم‌ جلیل‌القدر گفته‌ بود در برگشت‌ قافله‌ ما غروب‌ رسید کرمانشاه، من‌ خیلی‌ وحشت‌ کردم‌ که‌ حالا چه‌ می‌شود، آن‌ وقت‌ وضع‌ کرمانشاه‌ وضع‌ کردستان‌ روی‌ قاعده‌ شیعه‌ و سنی‌گری‌ خیلی‌ بد بود، می‌گوید دیدم‌ ناگهان‌ اتفاقی‌ آن‌ شاگرد من‌ پیدا شد، خیلی‌ با من‌ گرم‌ گرفت‌ و بالاخره‌ با زور و رودربایستی‌ من‌ را برد خانه‌ خیلی‌ هم‌ خدمت‌ کرد به‌ من، بعد آخر شب‌ به‌ من‌ گفت:‌ آقا ما یک‌ جلسه‌ای‌ داریم‌ شما بیاید برویم‌ توی‌ این‌ جلسه، گفتم‌ می‌آیم، می‌گوید مرا بردند توی‌ آن‌ جلسه، مرحوم‌ آقا نجفی‌ گفتند، پدرم‌ می‌گفتند وقتی‌ نشستم‌ توی‌ جلسه، دیدم‌ این‌ سبیل‌ گُنده‌ها، سبیل‌ کشیده‌ها دارند می‌آیند، تعجب‌ کردم، چه‌ خبر است، یک‌ وقت‌ مَنقَلی‌ پر از آتش‌ که‌ آتش‌ زغالی‌ که‌ اَلُو داشت، این‌را هم‌ آوردند، یک‌ مجمع‌ را هم‌ آوردند گذاشتند روی‌ این‌ آتش‌ها، روی‌ این‌ منقل‌ می‌گوید من‌ تعجب‌ کردم، ترس‌ هم‌ من‌را گرفته‌ بود که‌ این‌ها چه‌ کار می‌خواهند بکنند، یک‌وقت‌ دیدم‌ یک‌ جوانی‌ زیر غُل‌ و زنجیر، آقای‌ نجفی‌ می‌گفتند پدر من‌ گفتند چون‌ من‌ همدانی‌ها را می‌شناختم‌ این‌ قیافه، قیافه‌ همدانی‌ بود، بالاخره‌ آوردندش‌ زیر غُل‌ و زنجیر، یک‌ سفره‌ چرمی‌ هم‌ پَهْن‌ کردند، او را نشاندند روی‌ سفره‌ چرمی‌ و یک‌ کسی‌ با یک‌ ضربت‌ گردن‌ آن‌را زد، آن‌ مجمع‌ که‌ داغ‌ بود گذاشتند روی‌ گردن‌ این‌که‌ خون‌ بیرون‌ نیاید، غُل‌ و زنجیرها را هم‌ باز کردند این‌ هی‌ دست‌ و پا می‌زد این‌ها هم‌ قاه‌ قاه‌ می‌خندیدند، گفت‌ من‌ غش‌ کردم‌.

 بالاخره‌ قضیه‌ تمام‌ شد و من‌ در حال‌ غش‌ بودم، کم‌کم‌ مَرا به‌ هوش‌ آوردند اما آن‌ موقعی‌ که‌ نزدیک‌ بود به‌ هوش‌ بیایم‌ می‌دیدم‌ با هم‌ زمزمه‌ دارند، این‌ شیعه‌ است‌ این‌را هم‌ بیایید دومی‌اش‌ باشد، آن‌ طلبه‌ می‌گفت:‌ نه‌ بابا من‌ درس‌ پیش‌ ایشان‌ خواندم، این‌ از آن‌ سنی‌های‌ داغ‌ است‌ معلم‌ من‌ بوده، بالاخره‌ من‌ را نجات‌ داد، آمدیم‌ خانه، وقتی‌ من‌ حال‌ آمدم، این‌ طلبه‌ به‌ من‌ گفت:‌ آقا من‌ سنی‌ هستم، اما مُرید شما هستم، می‌دانید شما را خیلی‌ دوست‌ دارم، نمی‌خواستم‌ ناراحتتان‌ کنم، اما بُردم‌ آن‌جا یک‌ پیام‌ بدهید به‌ علمای‌ نجف‌ و پیام‌ این، که‌ شما عُمَرکُشون‌ کنید ما هم‌ این‌جور می‌کنیم،‌ ما رسم‌مان‌ است‌ یک‌ شیعه‌ را یک‌ جایی‌ پیدا می‌کنیم‌ زندانی‌اش‌ می‌کنیم‌ غُل‌ و زنجیر می‌کنیم‌ تا شب‌ چهارشنبه، شب‌ چهارشنبه‌ همه‌ ما جمع‌ می‌شویم‌ برای‌ رضایت‌ خدا، قربة الی‌ الله این‌را می‌آوریم‌ و این‌ بلا را به‌ سرش‌ می‌آوریم‌ که‌ تو دیدی.

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهدی مسائلی 87/12/16:: 8:57 عصر     |     () نظر