سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه اندیشناک پایان است، از فرو رفتن در آنچه نمی داند، باز ایستد و هرکه ندانسته به کاری بشتابد، خود را خوار کند [امام صادق علیه السلام]
قمه‏ زنی سنت یا بدعت؟
درباره



قمه‏ زنی سنت یا بدعت؟

وضعیت من در یاهـو
مهدی مسائلی
امام خمینی(ره):...اگر بناست با اعلام و نشر حکم خدا به مقام و موقعیتمان نزد مقدّس‌نماهای احمق و آخوندهای بی‌سواد صدمه‌ای بخورد، بگذارید هرچه بیشتر بخورد...ما باید سعی کنیم تا حصارهای جهل و خرافه را شکسته تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدی، صلی الله علیه وآله، برسیم. و امروز غریب‌ترین چیزها در دنیا، همین اسلام است و نجات آن قربانی می‌خواهد و دعا کنید من نیز یکی از قربانی‌های آن گردم.صحیفه نور، ج 21، 2/7/67
آهنگ وبلاگ

 

ارزش محبت به پیروی است

در شأن نزول آیات 31 و 32 سوره آل عمران آمده است: جمعى در حضور پیغمبر - صلى الله علیه و آله- ادعاى محبت پروردگار کردند، در حالى که عمل به برنامه‌هاى الهى در آنها کمتر دیده مى شد، لذا آیات فوق نازل گردید و خداوند در پاسخ به آنها فرمود: «قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ؛ یعنی: بگو: اگر خدا را دوست مى‏دارید از من پیروى کنید تا او نیز دوستتان بدارد و گناهانتان را ببخشد، و خدا آمرزنده‏ى مهربان است.»

در این آیات، خداوند مفهوم دوستى واقعى را تبیین می‌کند و فرق آن را با محبت کاذب و دروغین روشن مى‌سازد. به این معنی که محبت تنها یک علاقه قلبى ضعیف و خالى از هر گونه اثر نیست بلکه باید آثار آن، در عمل انسان منعکس باشد، کسى که مدعى عشق و علاقه به پروردگار است، نخستین نشانه‌اش این است که از پیامبر و فرستاده او پیروى کند.

در حقیقت این، یک اثر طبیعى محبت است که انسان را به سوى «محبوب» و خواسته‌های او می‌کشاند، البته ممکن است، محبت‌هاى ضعیفى یافت شود که شعاع آن، از قلب به بیرون نیفتد، اما این‌گونه محبت‌ها به قدرى ناچیز است که نمی‌توان نام محبت بر آن گذاشت، یک محبت اساسى حتماً آثار عملى دارد، حتماً دارنده آن را با محبوب پیوند می‌دهد، و در مسیر خواست‌های او به تلاش پرثمر وا می‌دارد.

دلیل این موضوع روشن است، زیرا عشق و علاقه انسان به چیزى حتماً به خاطر این است که کمالى در آن یافته است، هرگز انسان به موجودى که هیچ نقطه قوتى در آن نیست، عشق نمی‌ورزد، بنابراین، عشق انسان به خدا به خاطر این است که او منبع و سرچشمه اصلى هر نوع کمال است، مسلماً چنین وجودى، تمام برنامه‌ها و دستورهایش نیز کامل است، و در این حال چگونه ممکن است انسانى که عاشق تکامل و پیشرفت است از آن برنامه‌ها، سرباز زند، و اگر سرباز زد، آیا نشانه عدم واقعیت عشق و محبت او نیست؟

پس می‌توان گفت‌ این آیه یک اصل کلى در منطق اسلام براى همه اعصار و قرون است، آنها که شب و روز دم از عشق پروردگار یا عشق و محبت پیشوایان اسلام و مجاهدان راه خدا و صالحان و نیکان می‌زنند اما در عمل، کمترین شباهتى به آنها ندارند، مدعیان دروغینى بیش نیستند.

آنها که سر تا پا آلوده گناه اند، با این حال قلب خود را مملو از عشق خدا، پیامبر - صلى الله علیه و آله و سلم، امیرمؤمنان- علیه‌السلام- و پیشوایان بزرگ مى‌دانند، و یا عقیده دارند که ایمان و عشق و محبت تنها به قلب است و ارتباطى با عمل ندارد، از منطق اسلام به کلى بیگانه‌اند.[1]

چگونه ممکن است که دوست آنان باشی و کار آن‌ها را انجام ندهی؟ اگر دوست آنها هستی و صفت آن‌ها را نداری، پس با آن‌ها نیستی. دوستی منهای اطاعت، دوستی نیست بلکه آرزوی دوست داشتن است؛ چون محبت مرحله عالیه‌ی اراده است. چگونه ممکن است که محبت باشد و انسان به میل خود عمل کند، نه به رضای محبوب.

در کتاب «معانى الاخبار» از امام صادق - علیه‌السلام- نقل شده که فرمود: مَا أَحَبَّ اللَّهَ مَنْ عَصَاه‏: «کسى که گناه مى‌کند، خدا را دوست نمی‌دارد». سپس آن حضرت این شعر معروف را قرائت فرمود:

«تَعصی الإِلَهَ وَأَنتَ تُظهِرُ حُبَّهُ         هَذا مَحالٌ فی القِیاسِ بَدیعُ

لَو کانَ حُبُّکَ صادِقاً لَأَطَعتَهُ           إِنَّ المُحِبَّ لِمَن یُحِبُّ مُطیعُ

یعنی: معصیت پروردگار می‌کنى، با این حال اظهار محبت او می‌نمایى - به جانم سوگند، این کار عجیبى است! اگر محبت تو صادقانه بود، اطاعت فرمان او می‌کردى - زیرا کسى که دیگرى را دوست می‌دارد، از فرمان او پیروى مى‌کند».

آری محبت و نزدیکی به پیشوایان معصوم- علیهم‌السلام-  و پذیرش ولایت آن بزرگواران، به سخن و ادعا نیست بلکه در عمل آن را اثبات نمود. این مطلب دقیقاً همان معنایی که خداوند در آیه 68 سوره آل عمران نیز بر آن تأکید نموده و می‌فرماید: «اِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهَـذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَاللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ؛ یعنی: در حقیقت، نزدیک‌ترین مردم به ابراهیم، همان کسانى هستند که او را پیروى کرده‏اند، و [نیز] این پیامبر و کسانى که [به آیین او] ایمان آورده‏اند و خداوند یاور و سرپرست مؤمنان است.»

در اخبار اسلامى آمده است که دانشمندان یهود و نصاراى نجران نزد پیامبر - صلی الله علیه و آله- به گفتگو و نزاع درباره حضرت ابراهیم- علیه‌السلام- برخاستند. یهود مى‏گفتند: او فقط یهودى بوده و نصارى مى‏گفتند: او فقط نصرانى بوده است، (به این ترتیب هر کدام مدعى بودند که او از ما است تا امتیاز بزرگى براى خود ثابت کنند. زیرا ابراهیم- علیه‌السلام- پیامبر بزرگ خدا در میان تمام پیروان مذاهب به عظمت شناخته مى‏شد). این آیات نازل شد و آنها را در این ادعاهاى بى‌اساس تکذیب کرد. در واقع این آیه‌ی شریفه به یک اصل کلی اشاره می‌کند و آن این که معیار نزدیکی و ولایت به انبیاء و اولیاء الهی در ادعا نیست، بلکه کسانی دارای ولایت واقعی هستند که در عمل از آنها پیروى نموده و نسبت به اهداف ایشان وفادار هستند.

لذا خداوند در این آیات می‌فرماید سزاوارترین و نزدیک‌ترین مردم به ابراهیم کسانى هستند که در زمان آن حضرت راه او را رفته و از او پیروى کردند و همچنین این پیامبر و کسانی که به او ایمان آورده‏اند؛ زیرا این‌ها در بت شکنى و اطاعت از پروردگار خویش طریق ابراهیم را مى‏روند. [2]

پس کسانی می‌توانند خود را صاحب ولایت امیرالمؤمنین و ائمه اطهار- علیهم السلام-  بدانند که نه در گفتار و ادعا، بلکه در عمل، پیرو و پایبند به مکتبی ‌باشند که آن بزرگواران در راه اعتلای آن از جان مبارک خویش نیز گذشتند.



[1]. تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 513

[2]. ابوالفضل داور پناه، أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج‏6، ص55. از این آیه استفاده می‌شود که ولایت با پیامبر به وسیله دین و ایمان است نه با قرابت و نسب، چنانکه روایات معتبر و متعدّدى نیز این موضوع را تأیید نموده است.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهدی مسائلی 91/8/10:: 9:30 عصر     |     () نظر