غرور بی جا و انحطاط [1]
یکى از عوامل انحطاط و تباهى اجتماعات مسلمان در عصر حاضر غرور بىجایى است که در دورههاى متأخّر در عده زیادى از مسلمانان خصوصاً اکثریّتى از شیعیان پدید آمده است.
اگر از این افراد پرسیده شود که آیا اعمال نیک غیر شیعه مورد قبول درگاه خدا واقع مىشود؟ بسیارى از آنها جواب مىدهند: نه. و اگر از آنان پرسیده شود که اعمال بد و گناهان شیعه چه حکمى دارد؟ جواب مىدهند: همه بخشیده شده است.
از این دو جمله استنتاج مىشود که آن چیزى که هیچ ارزشى ندارد عمل است، نه ارزش مثبت دارد و نه ارزش منفى؛ شرط لازم و کافى براى سعادت و نیکبختى این است که انسان، نام خود را شیعه بگذارد و بس.
معمولاً این دسته چنین استدلال مىکنند:
1. اگر بنا باشد که گناهان ما و دیگران یکجور مورد محاسبه قرار گیرد پس فرق بین شیعه و غیر شیعه چیست؟
2. روایت معروفى است: «حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حَسَنَةٌ لَا تَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَة»[2]
یعنى محبت على- علیهالسلام- حسنهاى است که هیچ گناهى با وجود آن به آدمى لطمه نمىزند.
در پاسخ استدلال اول باید گفت فرق بین شیعه و غیر شیعه وقتى آشکار مىگردد که شیعه به برنامه اى که رهبرانش به او داده اند عمل بکند و غیر شیعه هم به برنامه دینى خودش عمل کند، آن وقت تقدّم شیعه بر غیر شیعه، هم در دنیا و هم در آخرت روشن مىگردد. فرق را در جانب مثبت باید جستجو کرد نه در جانب منفى. نباید گفت اگر شیعه و غیر شیعه برنامههاى مذهبى خود را زیر پا بگذارند باید تفاوت داشته باشند، و اگر تفاوتى نباشد پس چه فرقى میان شیعه و غیر شیعه هست؟
این درست مثل آن است که دو بیمار به طبیب مراجعه کنند، یکى به طبیب حاذق مراجعه کند و دومى به طبیب غیر حاذق، ولى وقتى که نسخه را از طبیب دریافت داشتند هیچکدام عمل نکنند؛ آنگاه بیمار اول گلایه کند که فرق بین من و بیمارى که به طبیب غیر حاذق مراجعه کرده چیست؟ چرا باید من مریض بمانم همان طورى که او مریض مانده است در حالى که من به طبیب حاذق مراجعه کردهام و او به طبیب غیر حاذق.
همچنین صحیح نیست که ما فرق على- علیهالسلام- را با دیگران به این بگذاریم که اگر ما به دستورهاى آن حضرت عمل نکنیم ضرر نبینیم ولى آنها چه به حرف پیشواى خویش عمل کنند و چه عمل نکنند زیان ببینند.
یک تن از اصحاب حضرت صادق- علیهالسلام- خدمت حضرت عرضه داشت که برخى از شیعیان شما منحرف شدهاند و حرامها را حلال شمرده مىگویند دین تنها معرفت امام است و بس؛ پس چون امام را شناختى هر کارى که مىخواهى بکن. حضرت صادق- علیهالسلام- فرمود: إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعون. این کافران آنچه را که نمىدانند به اندیشه خویشتن تأویل کردهاند.
سخن این است که معرفت پیدا کن و هر چه مىخواهى از طاعات عمل کن که از تو پذیرفته خواهد شد، زیرا خدا قبول نمىفرماید عمل بدون معرفت را.[3]
محمد بن مارد از امام صادق- علیهالسلام- پرسید: آیا راست است که شما فرمودهاید: إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْت. «همین که به امام معرفت پیدا کردى هر چه مىخواهى عمل کن.» فرمود: بلى صحیح است. گفت: هر عملى ولَو زنا، سرقت، شرب خمر؟! امام فرمود:
انّا للّه و انّا الیه راجعون به خدا قسم که درباره ما بىانصافى کردند. ما خودمان مسئول اعمالمانیم، چگونه ممکن است از شیعیان ما رفع تکلیف بشود؟! من گفتم وقتى که امام را شناختى هر چه مىخواهى کار خیر کن که از تو مقبول است.[4]
اما روایت «حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حَسَنَةٌ لَا تَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَة» باید دید چه تفسیرى دارد؟ یکى از علماى بزرگ- گویا وحید بهبهانى است- این حدیث را به گونهاى خاص تفسیر کرده است؛ ایشان مىفرمایند معناى حدیث این است که اگر محبت على- علیهالسلام- راستین باشد هیچ گناهى به انسان صدمه نمىزند؛ یعنى اگر محبت على که نمونه کامل انسانیّت و طاعت و عبودیّت و اخلاق است از روى صدق باشد و به خودبندى نباشد مانع ارتکاب گناه مىگردد؛ مانند واکسنى است که مصونیّت ایجاد مىکند و نمىگذارد بیمارى در شخص «واکسینه شده» راه یابد. محبت پیشوایى مانند على که مجسّمه عمل و تقوا و پرهیزکارى است آدمى را شیفته رفتار على مىکند، فکر گناه را از سر او بدر مىبرد، البته به شرطى که محبتش صادقانه باشد.
کسى که على- علیهالسلام- را بشناسد، تقواى او را بشناسد، سوز و گداز او را بداند، نالههاى نیمه شبش را بداند و به چنین کسى عشق بورزد محال است که خلاف فرمان او که همیشه امر به تقوا و عمل مىکرد عمل کند. هر محبى به خواسته محبوبش احترام مىگزارد و فرمان او را گرامى مىدارد. فرمانبرداری از محبوب، لازمه محبّت صادق است، لهذا اختصاص به على- علیهالسلام- ندارد، محبّت صادقانه رسول اکرم نیز چنین است.
پس معنى حدیث «حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حَسَنَةٌ لَا تَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَة» این است که محبت على حسنهاى است که مانع ضرر زدن گناه مىشود، یعنى مانع راه یافتن گناه مىشود؛ معنایش آن نیست که جاهلان پنداشتهاند و آن اینکه محبت على چیزى است که هر گناهى که مرتکب شوى بلا اثر است.
برخى از دراویش از طرفى دعوى دوستى خدا دارند و از طرف دیگر از هر گناهکارى گناهکارترند، اینان نیز مدّعیان دروغگو هستند. [5]
با این حال بسیاری از شیعیان نیز همچنان بر این تفسیر نادرست از پذیرش ولایت اهل بیت- علیهمالسلام- راسخ و استوار بوده و به شیعه بودن خویش مغرورند که اگر بخواهیم تحلیلی درباره ریشهی این غرور داشته باشیم در واقع این همان غرور و انحطاطی است که امتهای پیشین همچون امتهای یهود و مسیح به آن دچار شده و قرآن ما را از آن به شدت بر حذر میدارد. آنگونه که خداوند در آیه111 سوره بقره میفرماید: «وَقَالُواْ لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن کَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ؛ یعنی: [خودپرستان یهود و نصارا] گفتند: هرگز به بهشت در نمىآید جز کسى که یهودى یا نصرانى باشد. این خیالهاى خام آنهاست، بگو: اگر راستگویید دلیل و برهانتان را بیاورید.»
همچنین خداوند از قول یهود و نصاری نقل میکند که آنها میگفتند: ما پسران خدا و دوستان او هستیم.( سوره مائده آیه18) همچنانکه خداوند در آیه 80 سوره بقره ادعاى یهود را دائر بر اینکه آتش دوزخ جز ایام معدودى به آنان نمىرسد ذکر نموده و آنها را سرزنش مى کند.
اما خداوند در آیه 123 سورهی نساء به اصطلاح آب پاک را به روى دست همه ریخته است و وابستگیهاى ادعائى و خیالى و اجتماعى و نژادى و مانند آن را نسبت به یک مذهب به تنهائى بیفایده میشمرد، و اساس را ایمان به مبانى آن مکتب و عمل به برنامههاى آن معرفى مى کند. خداوند در این آیه میفرماید: «لَّیْسَ بِأَمَانِیِّکُمْ وَلا أَمَانِیِّ أَهْلِ الْکِتَابِ مَن یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ وَلاَ یَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَلاَ نَصِیرًا؛ یعنی: (پاداش و کیفر در آخرت) نه به آرزوى شماست (تنها براى اینکه امت پیامبر خاتمید) و نه به آرزوى اهل کتاب (که خود را دوستان و فرزندان خدا مىدانند، بلکه) هر کس کار بدى انجام دهد کیفر داده مىشود و جز خدا یاور و دوستى براى خود نخواهد یافت.»
[1]. بخش عمدهی مطالب این عنوان از کتاب عدل الهی استاد شهید مطهری گرفته شده است. رک: عدل الهی، چاپ هجدهم: انتشارات صدرا، 1382ش، ص306-308.
[2]. بحار الانوار، ج39، ص 248.
[3]. مستدرک الوسائل، ج 1، ص 24.
[4]. کافى، ج 2، ص 464.
[5]. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج1، ص331- 332.
کلمات کلیدی: