تبری، فحش و توهین و هرزگی نیست!
معروف است که دین، با وجود دوستان نادان، احتیاج به دشمن ندارد. زیرا دیندار نادان، ندانسته و نخواسته، چنان آسیبی به دین میزند که دشمن نمیتواند.
هرساله روز نهمربیعالاوّل، در فاصلهای اندک از هفتهای که نام وحدت اسلامی را بر دوش میکشد، به فرصتی برای دشمنان امّت اسلامی تبدیل میشود تا به وسیله جهالت عدّهای خاص، وحدت و انسجام مسلمین را هدف قرار داده و با ایجاد تفرقه میان آنان، به اهداف شوم خود نزدیکتر شوند.
روز نهمربیعالاوّل در فرهنگ عوام شیعه، به روز کشته شدن خلیفه دوّم شهرت یافته است. آنها این امر را مسلّم میدانند که در چنین روزی خلیفه دوّم به دست مردی ایرانی به نام ابولؤلؤ مجروح و مقتول میگردد. داستانها و افسانههای بسیاری نیز در اینباره میان آنها رواج یافته که بیشتر آنها را میتوان ساخته و پرداخته فرهنگ عوام دانست. ولی با این حال در این میان دستهای مشکوکی نیز بودهاند که همواره خواستهاند به این قضیه دامن زده و آن را از اعتقادات شیعه به شمار آورند.
اما با رجوع به کتابهای تاریخی و بررسی آنها به این حقیقت خواهیم رسید تمامی مورخان شیعه و سنی اذعان دارند که قتل خلیفه دوّم در اواخر ذیالحجه سال 23 هجری بوده است. از این جهت باید دانست که چه چیزی باعث شده تا بعضی این روز را به عنوان روز قتل خلیفه بشناسند. با مراجعه به نقل قولها استفاده میشود که رأی نهمربیع مستندی به جز روایتی مشهور به «رفع القلم» ندارد. که این روایت نیز علاوه بر آنکه دارای سندی سست و ضعیف میباشد دارای متنی موهن و غیر قابل قبول است. (برای بررسی موارد نادرستی که در این روایت موهن وجود دارد نگاه شود به کتاب «نهمربیع، جهالتها، خسارتها»، نوشته مهدی مسائلی، ص 34-41).
متأسفانه جاعلان این روایت برای نشان دادن فضیلت نهم ربیع مطلب دروغی را از زبان پیامبراکرم، صلیالله علیه وآله، به خدای متعال این چنین ساختهاند که: «به فرشتگان نویسندهی اعمال دستور دادم به مدت سه روز قلم را از همهی مردم بردارند و چیزی از گناهان آنان را ننویسند». این جمله که به وسیلهای به دست افراد لااُبالی تبدیل شده است تا حرمت بندگی خداوند را در این ایّام شکسته و هرآنچه میخواهند انجام دهند. این درحالی است که این معنا علاوه برآن که با صریح آیاتی از قرآن کریم مانند: «ومَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شراً یَرَهُ»؛ (و هر که هموزن ذرّهاى بدى کند [نتیجه] آن را خواهد دید.) (زلزال:8.) مخالفت دارد، تناقضی آشکار با قوانین و سنن الهی نیز داشته و عقل نیز بر ردّ آن تأکید میکند. آری قرآن کریم تأکیدی بر حکم عقل دارد آن هنگام که میفرماید: لَیْسَ بِأَمَانِیِّکُمْ وَلا أَمَانِیِّ أَهْلِ الْکِتَابِ مَن یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ وَلاَ یَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَلاَ نَصِیرًا؛ یعنی (پاداش و کیفر در آخرت) نه به آرزوى شماست (تنها براى اینکه امت پیامبر خاتمید) و نه به آرزوى اهل کتاب (که خود را دوستان و فرزندان خدا مىدانند، بلکه) هر کس کار بدى انجام دهد کیفر داده مىشود و جز خدا یاور و دوستى براى خود نخواهد یافت.»(نساء/ آیه 123)
واقعاً نتیجه برداشتن تکلیف از بندگان، چیزی جز ایجاد هرج و مرج در اعمال و رفتار است؟ روشی که برخلاف شیوههای اهلبیت، علیهمالسلام، در تربیت بندگان خدا و دوستان خود میباشد! آیا امکان دارد بزرگوارانی که میفرمودند: «مَا مِنْ نَکْبَةٍ تُصِیبُ الْعَبْدَ إِلَّا بِذَنْب؛ هیچ نکبت و مصیبتی به بنده نمیرسد مگر به خاطر گناه» چنین سخنانی بر زبان جاری کنند.
چه ظلم و خیانتی بالاتر از آنکه این جملات را به بزرگانی نسبت دهیم که همواره میفرمودند: «لاتنالُ ولایتنا الاّ بالعَمَلِ والوَرع؛ به ولایت ما نتوان رسید جز با عمل نیک و پرهیزکاری و دوری از گناه»(شیخ صدوق، امالی، ص626 و اعتقادات الإمامیه، ص113).
تبری، فحش و توهین نیست!
متأسفانه بسیاری از کارهای تفرقهانگیز و خلاف شرعی که در این روزها انجام میشود، با توجیه تبرّی، حتی رنگی شرعی و دینی به خود میگیرد.از همین رو لازم است دانسته شود که: حقیقت تبری چیست؟ آیا برای انجام وظیفه تبری لازم است حتماً به مقدسات مخالفان توهین و لعن کنیم؟
تبری از دشمنان دین، یکی از آموزههای مورد تأکید دین مبین اسلام است که به خصوص در نزد شیعیان از جایگاه خاصی برخوردار میباشد. واژه تَبَرِّی که در لغت به معنای دوری کردن و جداشدن است، در اصطلاح و استعمال دینی آن نیز به معنای بیزاری و دوری گزیدن از دشمنان و منکران دین است. تبرّی در این معنا ریشه در قرآن کریم دارد و محور بسیاری از آیات قرآن کریم است. در مکتب شیعه تبرّی از دشمنان دین، یکی از ارکان دین است که در کنار تولّی، از نشانههای ایمان واقعی به حساب میآیند. همین خصوصیت باعث شده که شیعیان در هر زمان و هر شرایطی دارای روحیهی ظلم ستیزی و طاغوت گریزی باشند.از همین رو در مکتب تشیع از ما خواسته شده ضمن انکار روش و سلوک اهل باطل و منکران ولایت الهیه در گفتار، در قلب و باطن نیز از آنان بیزار باشیم. همچنانکه تشیع واقعی هنگامی نمایان خواهد شد که ما در عمل نیز از رفتارهایی که مورد رضایت اهل بیت، علیهم السلام، نیست، کناره بگیریم.
ولی علی رغم این حقیقت غیر قابل انکار، عدّهای با تفسیری خاص از تبری، نه تنها آن را به محدوده گفتار منحصر ساختهاند بلکه آن را معادل دشنام، لعن و توهین به مقدسات اهلسنت قرار داده اند. جالب اینجاست که این عده حاضر نیستند حتی در گفتار نیز برائت و انزجار خویش را از طاغوتهای جهانی عصر کنونی، همچون صهیونیست بین الملل، اعلام نموده و آن را امری سیاسی و غیر دینی تلقی میکنند.
متأسفانه گسترش اینگونه نگاهها به تبرّی باعث گردیده تا این واژه در فرهنگ عامهی امروز با واژگانی همچون فحش، لعن، توهین و... برابر بوده و شخص تبرّی کننده نیز به عنوان فردی فحاش و گزافهگو شناخته شود.
آذینبندی اعتقادات عوام با این بدعتها و اعمال ناشایست به عنوان تبرّی نیز باعث گردیده تا هرگونه مخالفت صریح با این اعمال ناشایست، مخالفت با اهلبیت، علیهمالسلام، به شمار آمده و موجب برخورد شدید عوامِ متعصب با آن شود.
این در حالی است که میتوان بدون هیچگونه فحش و توهین و لعن نیز از دشمنان برائت جست و این سیرهای است که اهل بیت- علیهم السلام- همواره آن را به کار میبستند، آنگونه که با برشمردن اعمال خلاف و انحرافات اهل باطل، ضمن برائت و دوری جستن از آنها، دیگران را نیز از خطر باطل و انحراف آگاه مینمودند.
چنانچه نقل شده است آن هنگام که حضرت امیر المؤمنین علی - علیه السلام - در جنگ صفین آگاه شدند حُجْر بن عَدِی و عَمْرو بن حَمِق آشکارا اهل شام را لعن و نفرین میکنند، کسی را نزد آنها فرستادند تا به ایشان بگوید از این کار دست بردارند، آنها [با تعجب] نزد امام آمدند و عرض کردند: ای امیر المؤمنین آیا ما برحق نیستیم؟!
ایشان فرمودند: آری،
عرض کردند: آیا آنها باطل نیستند؟
حضرت فرمودند: آری،
عرض کردند: پس چرا ما را از دشنام دادن به آنها منع نمودید!
حضرت خطاب به آنها فرمودند: برای شما خوشندارم که از دشنامگویان و لعنکنندگان باشید و آنان را لعن و ناسزا گویید؛ بلکه چه بهتر است که اعمال ناشایست ایشان را یادآور شده، بگویید: از جملهی سیره[ی زشت] آنان چنین و چنان است و از اعمال [نادرست]شان این و آن است. این بهترین بیان و نافذترین استدلال است و اگر به جای نفرین صرف آنان و بیزاری جستن از ایشان؛ چنین بگویید [و دعا کنید]: خداوندا! جان ما و ایشان را حفظ کن و بین ما و ایشان را اصلاح بگردان و آنان را از گمراهیشان نجات ده! تا آنکه حق را نمیداند، بشناسد و آنکه از آن سرپیچی میکند بر آن گردن نهد؛ این را من بیشتر دوست دارم و برای شما [نیز] بهتر است.
آن دو گفتند: یا امیر المؤمنین، ما نصیحت شما را پذیرفتیم و به ادبِ شما مؤدب شدیم.( ابنمزاحم منقری، وقعة صفین، ص103. گزیدهای از این روایت را نیز سید رضی در نهج البلاغه در خطبه 206آورده است.)
علامه امینی در مقدمه جلد هشتم الغدیر ضمن نقل این روایت چنین میگوید:
«ادب امیرالمؤمنین، ادب شیعه است، ادب امینی است و ما نیز همچون حُجْر بن عَدِی و عَمْرو بن حَمِق میگوییم: ای امیر المؤمنین ما نصیحت شما را پذیرفتیم و به ادب شما مؤدب شدیم. و این گفتهی تمام شیعیان است.»
اما چه بگوییم که از نگاه عدهای برائت یعنی فحش، دشنام و توهین. از دیدگاه این عده با استدلال و سخن محکم نمیتوان از دشمنان برائت جست، بلکه باید بد زبانی کرد و زشت سخن گفت. از نگاه اینان، علامه امینی در «الغدیر» و یا علامه شرف الدین در «المراجعات» از اهل باطل تبری نجستهاند، بلکه آنها فحش و توهین میکنند تبری میجویند!
آری ما ملزم به پیروی از روش اهل بیت- علیهمالسلام هستیم، بزرگانی که حتی در مقابل ملحدین و معاندین نیز همواره با منطقی عالمانه سخن میگفتند و هیچگاه از ادب و اخلاق الهی خویش عدول نمیکردند. آنچنانکه مفضل بن عمر جعفی گزارش میکند: روزی بعد از آنکه از انجام نماز عصر در مسجد رسول اکرم – صلی الله علیه و اله- بین قبر و منبر نشسته بودم و در عظمت پیشوای گرامی اسلام فکری می کردم که ابن ابی العوجاء وارد شد، نزدیک من به فاصله ای نشست که اگر حرف می زد سخنش را می شنیدم ، طولی نکشید که یکی از دوستان وی نیز وارد مسجد شد و آمد نزد او نشست. این شروع به توهین به مقام پیامبر– صلی الله علیه وآاله- نموده و به تکذیب خداوند، دین و رسالت پرداختند.
سخنان ابن ابی العوجاء عنان صبر را از کف مفضل ربود، او را سخت ناراحت و خشمگین ساخت و با تندی گفت : ای دشمن خدا دین الهی را نفی میکنی؟ آفریدگار جهان را انکار مینمایی؟ و آیات حکیمانه او را که حتی در ساختمان خودت وجود دارد نادیده میگیری؟
ابن ابی العوجاء در پاسخ گفت: اگر اهل بحث و کلامی با تو سخن میگوییم و در صورتی که دلیل محکمی بر ادعای خود بیاوری می پذیرم، اگر اهل بحث و استدلال نیستی با تو سخنی نداریم و اگر از اصحاب حضرت جعفر بن محمد هستی او با ما این چنین حرف نمیزند و همانند تو بحث نمی کند. امام علیه السلام بیشتر از آنچه تو شنیدی سخنان ما را شنیده است و هرگز با کلام رکیکی مخاطبمان نساخته و در پاسخ ما از مرز اخلاق و ادب تجاوز نکرده است. او مردی است بردبار، سنگین، عاقل و کامل. در بحث و گفتگو، خود را گم نمی کند و دچار دهشت و اضطراب نمیشود. گفتههای ما را با توجه کامل گوش میدهد و از دلایلی که اقامه میکنیم به خوبی آگاه میگردد، وقتی سخنانمان پایان میپذیرد پیش خود تصور میکنیم که حجت را تمام کردهایم و راه پاسخگویی را برویش بستهایم ، ولی او با کلام کوتاهی، ما را ملزم می کند و راه عذر را چنان می بندد که نمیتوانیم پاسخش را رد کنیم و دری به روی خود بگشاییم. اگر تو از اصحاب امام صادق - علیه السلام- هستی همانند او با ما حرف بزن.( مفضل بن عمر، توحید المفضل، چاپ سوم: داورى، قم، بى تا، ص41)