سخنان علامه مرحوم سلطان الواعظین شیرازی در کتاب« شبهای پیشاور» پیرامون قمهزنی
متأسفانه بعضی طرفداران قمه زنی تا هنگامی به مدح علما میپردازند که ایشان طبق نظر آنها سخن بگویند؛ اما هنگامی که عالمی مخالف آنها سخن بگوید -اگر به او تهمت وهابی گری و... نزنند- لااقل سخنانش را به هیچ هم حساب نمیکنند. به طور مثال همین سخنان عالم بزرگوار مرحوم سلطان الواعظین شیرازی، که هرچند این طیف در جاهای دیگر بسیار از او دم می زنند اما با این حال، بعضی سخنان این عالم حق گو برای ایشان ارزشی ندارد. مرحوم سلطان الواعظین شیرازی در کتاب« شبهای پیشاور» پیرامون قمهزنی میفرماید:
بر طبق نظر عقلا و همچنین از لحاظ منطقی، در مورد عقاید هر قوم و ملتی باید از روی اسناد و کتب علمای آنها بحث نمود. اگر شما یک کتاب از کتب علما و فقها و مراجع تقلید شیعیان نشان دادید که به سیخ زدن و قفل و قمه و قداره زدن و حجله ی قاسم ساختن و . . . دستور داده باشند و ازائمه هدی و پیشوایان دین و مذهب در این موضوعات، خبری نقل نموده من تسلیم میشوم.
و حال آنکه در دستورات شرعی و رساله های مراجع تقلید برای حفظ تن و بدن موازینی معین گردیده [است]. کتب فقهی و رساله های علما و فقهای شیعه ی در دسترس عموم میباشد (از قبیل شرح لمعه و شرایع و رسالههای علمیه مانند جامع عباسی و مجمعالرسائل و عروة الوثقی مرحوم آیت الله یزدی و وسیلةالنجات مرحوم آیت الله اصفهانی و ترجمههای آنها قدس الله اسرارهم)را مطالعه کنید و ببینید در مذهب شیعه برای حفظ تن و بدن چه احکامی مقرر آمده و صریحا میرسانند که واجبتر از هر واجبی، حفظ تن و بدن آدمی است و هر عملی که موجب ضرر تن و بدن گردد، حرام میشود.
حتی در اعمال واجبه مانند وضو وغسل و روزه و حج و غیرآنها که ابواب مفصلی در فقه جعفری دارد گاهی ساقط میگردد.مثلا در وضو و اغسال واجبه و مستحبه که مقدمه طهارت است اگر مسلمان بداند در عمل کردن آنها ضرر به عضوی از اعضاء بدن میرساند و لو احتمال درد استخوان و غیره بدهد که باعث خوف شود با شرایط وارده ساقط میگردد.یکی از موارد جواز تیمم، خوف ضرر استعمال آب است، به سبب مرض یا درد چشم یا ورم اعضاء یا جراحت و امثال آنها که بترسد از استعمال آب، یا متألم شود.
فقه جعفری اجازه نمیدهد عمدا بدون جهت شرعی، حتی سوزنی به تن و بدن فرو کنند یا ناخن را عمدا طوری بگیرند که خون ظاهر شود. حتی اجازه نمیدهد در مصائب وارده مو بکنند یا صورت بخراشند ویا خود را طوری بزنند که بدن را کبود نمایند و اگر هر یک از این اعمال را بنماید، گناه کرده و باید استغفار نموده و کفاره بدهند... حال بیایند و عکس بیاندازند که مرد عامی (خرافی و بر خلاف دستور شرع و مذهب حقه جعفری) تمام بدنش را سیخ و میخ و قمه و قداره و کارد و قفل زده و یا مردانی لباس زنان پوشیده در حجله وغیره شبیه درآورده و بگوید که اینها دستور مذهب شیعه است. اعمال مردمان عامی، خرافی و جاهل را به حساب مذهب جعفری آوردن و از دلائل بطلان مذهب قرار دادن، که مردمان بی خبر گمان کنند واقعا امامان شیعه امر به چنین اعمال زشتی نموده اند، جنایت بزرگ است.بسیاری از اعمال زشت و خرافی در مردمان عامی بر طبق قوانین قومی جاری است که مبنای اساسی ندارد، نمیتوان آن اعمال را دلیل بر خرابی و فساد اصل مذهب قرار داد.
کتاب شبهای پیشاور، ص58-59
کلمات کلیدی:
افسانه سر به محمل کوبیدن حضرت زینب سلام الله علیها
بارها شنیدهایم که قمهزنان به این روایت دروغ تمسک میکنند و بیخبر از همهجا میگویند: اگر قمهزنی و سر شکافتن در عاشورا و عزای حسین، علیهالسلام، جایز نیست پس چرا زینب، سلاماللهعلیها، سرش را به چوب محمل کوفت و سر و صورتش را آغشته به خون کرد! مگر امامسجاد، علیهالسلام، همراه زینب نبود و این اقدام عمه را ندید. آیا سکوت امام معصوم در اینجا نمیتواند در تأیید و تقریر این عمل باشد!؟
امّا اصل ماجرا به این صورت میباشد که فردی به نام «مسلم جَصّاص» (گچکار) نقل میکند:
من از طرف ابن زیاد اجیر شده بودم که دارالامارهی کوفه (و یا به قولی دروازهی شهر) را تعمیر و گچکاری کنم. مشغول کار بودم که هیاهویی در شهر بلند شد. دست از کار شستم و به سوی هیاهو و ازدحام مردم رفتم. دیدم سرها را بر سر نیزهها کردهاند و همراه با اسرا که در چهل کجاوه بودند، وارد شهر میکنند. زینب دختر علی، علیهماالسلام، خطبه میخواند و مردم کوفه را به باد ملامت گرفته بود که ناگهان سر حسین، علیهالسلام، را بالای نیزه کرده، جلوی کجاوه زینب آوردند. زینب چون چشمش به سر بریده برادر افتاد و دید که باد موی محاسن برادرش را گاه به سمت راست و گاه به سمت چپ میبرد، از شدت تأثر و ناراحتی سرش را به چوب محمل کوبید؛ چنانچه خون از زیر مقنعهاش جاری شد و با چشم گریان رو به برادر کرد و این اشعار را خواند:
یا هلالاً! لمـّا اسـتتمّ کمالا غالـه خسـفة فابدی غروبا
ما توهّمت یا شقیق فـؤادی کـان هـذا مـقـدّراً مکتوباً
یا اخی فاطم الصغیرة کلّمها فقد کاد قلـبهـا أن یـذوبـا
یا اخی قلبک الشفیق علینا ما لَه قد قسی و صار صلیبا... (1)
محدث متقی، صاحب مفاتیح الجنان؛ مرحوم شیخ عباس قمی (ره) در مورد این خبر مینویسد:
مؤلف میگوید که ذکر محامل و هودج در غیر خبر «مسلم جصّاص» نیست و این خبر را اگرچه علامه مجلسی نقل فرموده، لکن مأخذ نقل آن منتخب طُرَیحی و کتاب نورالعین است که حال هر دو کتاب برای اهل فن حدیث مخفی نیست، و نسبت شکستن سر به جناب زینب، سلامالله علیها، و اشعار معروفه نیز بعید است از آن مخدّره که عقیلهی هاشمیین و عالمهی غیر معلّمه و رضیعهی نبوت و صاحب مقام رضا و تسلیم است. (2)
محدث قمی (ره) سپس با استناد به کتابهای معتبر مینویسد که اصلاً محامل یا هودجی در کار نبود تا حضرت زینب، علیهاالسلام، سرش را به آن بکوبد.
عالم بزرگوار آیت الله حاج میرزا محمد ارباب (متوفی 1328ه ق) نیز در اینباره مینویسد:
...[از]کتب مقاتل نماید که حمل اهلبیت بر جهاز شتران بوده، و ذکر محامل از خصایص خبر مسلم جصّاص است در کتاب «نورالعین» که کتابی است بیاعتبار و مجهولالمؤلّف و شیخ طُریحی از آنجا حکایت کرده. و شکستن پیشانی حضرت زینب نیز از مشتملات این خبر مجهول است، و اشعار مذکورهی معروفه در این خبر نیز از مقام فصاحت و بلاغت عقیلةالهاشمیین بسیار دور است؛ چنانچه بر اهل بصیرت و خبرهی فن مخفی نیست.(3)
به دلایلی که گفته میشود این خبر ساختگی است:
1. سند ندارد و به عبارت دیگر سلسله راویان آن در جایی ذکر نشده است.
2. منابع اوّلیه و کتابهای معتبر هیچگاه آن را گزارش نکردهاند.
3. تنها در کتاب نورالعین، نوشته شده و نویسنده و یا به عبارت صحیحتر جاعل آن کتاب تا به حال معلوم نشده است؛ تنها به ابراهیم بن محمد نیشابوری اسفراینی نسبت داده میشود که شخصی اشعری مذهب و شافعی مسلک بود و حتی این انتساب هم مورد قبول کارشناسان کتاب نیست(4) و شیخ طُرَیْحی نیز که آن را در مُنتخب(5) آورده، از نورالعین گرفته است.
4. شعر معروفی که در متن این گزارش آمده است، حاوی مصرعی است که میگوید: «یا اخی فاطم الصغیرة کلمها»؛ «ای برادر با من حرف نمیزنی، نزن؛ لااقل با دختر صغیره خود فاطمه سخن بگو!» چگونه این سخن میتواند صحیح باشد، در حالی که بنا به تصریح همهی تاریخ نویسان و پژوهشگران اسلامی، فاطمه بنت الحسین، علیهماالسلام، که فاطمهی کبری هم خوانده میشود، آن روز، زن بزرگ و شوهرداری بود که با شوهرش حسن مثنی همراه پدرش از مدینه خارج شده بودند و شوهرش حسن بن حسن، علیهماالسلام، معروف به حسن مثنی در روز عاشورا پس از آنکه زخمهای فراوان برداشته بود، از مرگ نجات یافت؛ و دختر دیگری برای امام حسین، علیهالسلام، که فاطمه نام داشته باشد و در کاروان اسرای کربلا باشد نام برده نشده است و آنکه در میان روضهخوانان به نام فاطمه صغری معروف است، به قول خود روضهخوانان به علّت بیماری در مدینه مانده بود و در حماسهی عاشورا شرکت نداشت.
5. در بیت بعدی نیز، جعل کنندهی خبر، امام حسین، علیهالسلام، را به سنگدلی و قساوت قلب متهم کرده است که با تمسک به صنایع ادبی، مانند تجاهل عارف، هم نمیشود درستش کرد!
6. با توجه به شخصیت رضا و تسلیم و خویشتنداری حضرت زینب با قاطعیت باید گفت آن زینب کبرائی که متون اسلامی او را توصیف میکند، از زمین تا آسمان با این زینب که این خبر ساختگی میگوید، فاصله دارد آیا میتوان گفت این زینب همان زینبی است که وقتی جنازه برادرش را در گودال دید، دستانش را به سوی آسمان گرفت و گفت: الهِی تَقَبّل مِنّا هَذا القُربَان؛ «خدایا این قربانی را از ما بپذیر.»
مسلم جصّاص، مزدور ابن زیاد، میگوید: زینب سرش را با چوب محمل شکافت و خون سرش را جاری ساخت تا شماتت دشمنان را باعث شود! امّا پیام آورِ معصوم عاشورا حضرت زین العابدین، علیهالسلام، میفرماید: ما رَأیْتَ عَمَّتی تصلی اللیلَ عَن جُلوس الاّ لیلةَ الحادی عَشَر؛ «هرگز ندیدم عمهام که نماز شب را نشسته بخواند، مگر در شب یازدهم.»
زن مگـو، مردآفــرین روزگـــار زن مگو، بنت الجلال، اخت الوقار
زن مگو، خاک درش نقـش جبـین زن مگـو، دســـت خدا در آستیـن
علاوه بر آنچه گفته شد باید متوجه بود که اگر این روایت درست هم باشد، که البته نیست، زمین تا آسمان با کار قمهزنان فرق دارد. زیرا نه موقعیت قمهزنان، موقعیت زینب، علیهاالسلام، است و نه کار آنها مانند کار ایشان است.(6)
پی نوشتها:
1. عباسقلیخان سپهر، ناسخ التواریخ، ج6، ص54 و 55.
2. شیخ عباس قمی، منتهیالآمال، ج1، ص75.
3. میرزا محمد ارباب، الاربعین الحسینیه، چاپ اسوه، ص232.
4. نام کامل این کتاب «نورالعین فی مشهد الحسین» است برای نخستین بار دویست سال پیش یعنی در سال 1298ق در مصر چاپ شده و پس از آن نیز ده بار در بمبئی و مصر و بغداد چاپ و افست شده است. همه نویسندگانی که در عاشورا پژوهی با تأمل و تحقیق قلم زدهاند به ساختگی و غیرمستند بودن این کتاب، تصریح کردهاند. چنانچه شهید قاضی طباطبایی آن را «از کتب بسیار ضعیف و غیر قابل اعتماد» و «مجعوله و ضعیفه و مجهول المؤلف» وصف کرده و نوشته «مقتل اسفراینی پر از جعلیات و نقلیات قصه سرایان است». کتابشناس بزرگ معاصر، علامه سید عبدالعزیز طباطبائی یزدی نیز انتساب کتاب را اسفراینی رد کرده و مینویسد: «من احتمال بیشتر میدهم که این کتاب ساختگی، و منسوب به اسفراینی است؛ چرا که اسلوب آن به آثار قلمیِ قرن چهارم نمیسازد». (محمد اسفندیاری، کتابشناسی تاریخی امام حسین(ع)، ص64 و محمد صحتی سردرودی، عاشورا پژوهی با رویکردی به تحریف شناسی تاریخ امام حسین، ص64)
5. این کتاب که به فخرالدین طُریحی نجفی(979- 1085ق) نسبت داده میشود، برای مقتل خوانان و مرثیه سرایان نوشته شده است تا دستشان در گریاندن مردم هرچه بیشتر باز باشد. از آنجا که این کتاب کشکول گونه، به صورت غیر مستند و بدون تحقیق تألیف شده بسیاری از کتاب شناسان و حدیثپژوهان از آن انتقاد کردهاند. برای نمونه میرزا محمد ارباب درباره آن مینویسد: «در کتاب منتخب، مسامحات بسیاری نموده که بر اهل بصیرت و اطلاع پوشیده نیست». و در جایی دیگر مینویسد:«روایت مختص به آن کتاب(منتخب) اعتباری ندارد»(همان کتاب، ص 71)
6. محمد صحتی سردرودی، تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین، ص209.
کلمات کلیدی:
فقط کمی انصاف می خواهد
هر سال که محرم طلوع میکند، امام حسین، علیهالسلام، با آن افکار والا و فریادهای شورانگیزش ظهور میکند و ندا در میدهد: «الا تَروَنَ اَنَّ الحَقَّ لا یُعمَلُ بِهِ وَ اَنَّ الباطِلَ لا یُتَناهی عَنهُ؟» آگاه باشید، ای مردم نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل جلوگیری نمیگردد.
آری بی شک عزاداری امام حسین، علیهالسلام، تداوم راه و اهداف نهضت عاشورا است. شاهد آنکه عزاداران بر بلندای محافلشان این شعار را نوشتهاند: «الْمَوْتُ خَیْرٌ مِنْ رُکُوبِ الْعَار؛ مرگ از زندگی ذلت بار بهتر است.»
عاشورا و عزاداری امام حسین علیهالسلام تجلی احساس جهاد و شهادت و فداکاری در راه حق و امر به معروف و نهی از منکر است، و عزاداران این احساس را در خود زنده نگه داشته و جهانیان را نیز به این شعارها دعوت میکنند.
از همین رو عزاداریهایِ ما نیز باید به گونهای انجام شود که تجلی دهندهی این بخش مهم از اندیشه تشیع باشد و همهی مردم جهان، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، در برخورد با عزاداری به محتوای بلند حادثه عاشورا و خواستههای عمیق امام حسین، علیهالسلام، پی ببرند.
حال سؤال اینجاست که اعمالی همچون قمه زنی، تیغ زنی تا چه اندازه قادرند به نشرِ اندیشههای تشیع و امام حسین، علیهالسلام، کمک کنند؟ آیا جز آن نیست که چهرهای زشت و وحشیانه و خرافی از اسلام و تشیع ارائه کرده و میکنند! اینجاست که معارف ناب و زلال اسلامی را به قربانگاه جهل و خرافه میبریم و به جای آنکه در صدد تحقق شعاری باشیم که بتواند حقیقت دلنشین اسلام را برای بشریت جلوهگر سازد به اموری میپردازیم که نه تنها نخواهد توانست شعاری از آن تعالیم الهی باشد بلکه موجب تنفر و بیزاری جهانیان از دین اسلام و به ویژه تشیع میگردد. به فرمایش دیدهبان انقلاب:
«اینجانب مىبینم که چگونه اخلاص و محبت مردم به سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین، علیهالسلام، مورد جفا و قضاوتهاى جهانى واقع مىشود؛ چگونه درک روشن بینانهی آنان در اعتقاد به مقام والاى اهلبیت، علیهمالسلام، به خاطر بعضى اعمال جاهلانه حمل بر امورى مىشود که از ساحت شیعه و ائمهی بزرگوارشان بسى دور است؛ مىبینم که چگونه عزادارى بر جگر گوشهگان زهراى اطهر، علیهمالسلام، مورد تبلیغ سوء دشمنان متعصب و تبلیغاتچىهاى شیطان استعمار قرار مىگیرد؛ مىبینم که بعض اعمالى که هیچ ریشه دینى هم ندارد بهانه به دست دشمن مغرض مىدهد که بدان وسیله، هم اسلام و تشیع را ـ العیاذ بالله ـ به عنوان آیین خرافه معرفى کنند و هم بغض و عداوت خود را نسبت به نظام مقدّس جمهورى اسلامى در تبلیغات خود آشکار سازند. شیعهی محب و مخلصى که در روز عاشورا با قمه سر و روى خود و حتى کودکان خردسال خود را خونین مىکند، آیا راضى است که با این عمل خود در روزگارى که هزاران چشم عیبجو و هزاران زبان بدگو در پى بد معرفى کردن اسلام و تشیع است عمل او را مستمسک دشمنى خود قرار بدهد؟ آیا راضى است که با تظاهر به این عمل، خون دهها هزار جوان بسیجى صفت عاشق را که براى آبرو دادن به اسلام و تشیع و نظام جمهورى اسلامى بر زمین ریخته شده است ضایع سازد؟»
واقعیت آن است که هماکنون این اعمال برای بسیاری از شیعیانِ متدینی که سالها به نام امام حسین علیه السلام عشق ورزیده و در مجالس عزاداری بزرگ شدهاند نیز توجیهی ندارد چه برسد به دیگران. شاهد آنکه بسیاری از شیعیان در نظر و عمل، نه به خاطر مخالفت با عزاداری بلکه به خاطر ناخوشایند بودن صحنههای قمه زنی و تیغ زنی از این اعمال تنفر دارند. در اینجا دیگر بحث از استهزاء و مسخره نمودن دین نیست بلکه سخن از تأثیرات سوئی است که قمه زنی بر عقاید و افکار دیگران، اعم از مسلمانان و غیر مسلمانان، میگذارد و موجب اشمئزاز و تنفر آنها از عزاداری و تشیع می گردد. اگرچه حتی بنابر استهزاء و مسخره نمودن دین نیز ما باید طبق نص قرآن که میفرماید «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاتَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا»؛ (اى کسانى که ایمان آوردهاید (هنگامى که از پیامبر تقاضاى مهلت براى درک آیات قرآن مىکنید) نگوئید «راعِنا» بلکه بگوئید «اُنْظُرنا»» )از انجام قمهزنی اجتناب نمائیم. از این آیه به خوبى استفاده مىشود که مسلمانان باید در برنامههاى خود مراقب باشند که هرگز بهانه به دست دشمن ندهند، حتى از یک جملهی کوتاه که ممکن است سوژهاى براى سوء استفاده دشمنان گردد احتراز جویند، قرآن با صراحت براى جلوگیرى از سوءاستفاده مخالفان به مؤمنان توصیه مىکند که حتى از گفتن یک کلمهی مشترک که ممکن است دشمن از آن معنى دیگرى قصد کند و به تضعیف روحیهی مؤمنان بپردازد پرهیز کنند، دامنهی سخن و تعبیر وسیع است چه لزومى دارد انسان جملهاى را به کار برد که قابل تحریف و سخریه دشمن باشد. در مورد عزاداری نیز وضع چنین است، هنگامی که میتوان به روشهای صحیح و مناسبی که چنین آثار منفی در پی نداشته باشد عزاداری نمود چه لزومی دارد بر اعمالی تکیه کنیم که برای خودِ ما مسلمانان نیز جنبهی توجیهپذیری ندارد چه برسد به کفار، که حتماً آن را عملی خرافی و جاهلانه میپندارند.
با این وجود، دشمنان اسلام از رفتار عدهی قلیلی از شیعیان بهره کافی را در جهت انحراف افکار جهانیان برده اند به گونه ای که در شبکه های ماهواره ای و ضداسلامی در جهان، تولیدات زیادی بر علیه اسلام و مسلمین با استناد به صحنههای قمهزنی ساخته شده و سعی در ترسیم چهرهای خشن و زشت از اسلام گردیده است که نمونهی آن فیلمی بود که چند سال پیش توسط بیبیسی، بنام «شمشیراسلام» تهیه و پخش گردید؛ و دشمنان اسلام در آن با استفاده از موضوعاتی چون قمهزنی، خشونت و نمادهای دینی ِتحریف شده، سعی در مُشَوَه نشان دادن دین اسلام و به خصوص بدبینی افکار عمومی نسبت به مصلح جهانی حضرت مهدی(عج) و حکومت ایشان داشتند.
همچنان که یکی از آخرین نمونه های این تبلیغات سوء را در فیلم معروف «فتنه» شاهد بودیم که در صحنههایی از این فیلم، قمه زدن به کودکان شیعه عراقی توسط مادرانشان در کناراعدام زنی افغانی توسط طالبان قرار داده شده بود.
همچنین نمونهای دیگر نیز فیلمی به نام «ترور شیعی» بود که از تلویزیون فلوریدای آمریکا پخش شد و در آن شیعیان به گونهای معرفی شده بودند که به چیزی جز قتل و خونریزی فکر نمیکنند و هنگامی که به دشمنی دست نمییابند، با شمشیر به خود حمله میکنند. در پایان این برنامه نیز برای اثبات این ادعاها تصویرهایی از قمهزنی در روز عاشورا پخش گردید. همچنین فیلمهای محاصره، ساوایور و.... که در این راستا تهیه و توزیع جهانی شده است. که قطعاً اثرات منفی خود را بر اذهان جهانیان بر جای گذاشته است. همچنانکه در آینده نیز در مناسبتهای مذهبیِ مسلمانان، خبرنگاران رسانههای غربی، منتظرند تا چنین سوژههایی را شکار کرده، خوراک تبلیغی مناسبی را برای اربابان خود فراهم کنند.
علاوه بر این، همزمان با پخش تصاویر و صحنههای قمه زنی، تیغ زنی و مشتقات آن، در این شبکهها، آنها اقدام به برگزاری میزگردهای تحلیلی نموده و با درخواست از مردم دنیا برای اعلام نظرات خود به صورت تلفنی و پخش آنها، در راستای مذمت شیعه و تشویش اذهان جهانیان اقدام مینمایند.
در چنین شرایطی اگر کسی از فقهایی که فتوا به حرمت قمهزنی دادهاند نیز تقلید نکند و دلائلی که برای حرمت قمه زنی گفته شده است را نیز نپذیرد، باز هم اجتناب از این اعمال لازم است؛ زیرا این اعمال در شرایط کنونی بر خلاف مصالح عامهی اسلام و تشیع بوده و باعث وهن و تضعیف دین اسلام در نگاه دیگران خواهد شد.
دقت به این موضوع مهم ضروری است که فتوای بسیاری از علمای پیشین بر جواز قمه زنی، مبنی بر موضوع ضرر وارد آوردن آن به بدن بوده است و این عدّه از فقهاء در بررسی حکم قمهزنی، فتوی به جواز آن- تا زمانی که موجب ضرر جدی بر بدن نشود- مینمودند؛ این در حالی بوده است که در آن زمان وسائل ارتباط جمعی و پخش سریع اخبار و وقایع، به صورت کنونی وجود نداشت تا بحث وهن مذهب بودن قمهزنی نیز به این صورت مطرح شود و از همین رو این فقها در فتواهای خویش اصلا به این موضوع اشارهای نداشتهاند؛ ولی در زمان حاضر و با به وجود آمدن وسائل ارتباطی و پخش سریع اخبار، بحث وهن مذهب بودن قمهزنی تشدید گردیده است؛ به صورتی که اصولا موضوع جدیدی پیرامون قمه زنی به وجود آمده است. پس اگرچه در بعضى از زمانها ممکن بود- به علّت محدودیتهای اطلاع رسانی- موضوع وهن مذهب بودن قمهزنی مطرح نباشد؛ ولى در زمان ما، اوضاع به گونهای است که حتى اگر مراسم قمهزنى در بعضى از جایگاههاى خلوت هم برگزار شود، فیلم ویدئویى آن – توسط دوست نادان یا دشمن مکار- در اختیار جهانیان قرار گرفته و موجبات بدبینی مردم به اسلام و تضعیف مذهب شیعه را فراهم خواهد ساخت. از تأثیر مکان و زمان نباید غافل باشیم. اگر پنجاه سال قبل مرجع تقلیدى قمهزنى را – بدان علت که ضرر جدی بر بدن نیست- جایز شمرده، دلیل نمىشود که الآن نیز جایز باشد. ما تأثیر زمان و مکان را در احکام قبول نداریم، ولى در موضوعات قبول داریم که زمان و مکان باعث تغییر موضوع مىشود. خلاصه کلام، آن که امروز اگرچه قمه زنی به صورتی انجام شود که ضرری جدّی و به فرمایش فقها «مُعْتَّدٌ بِه» برای بدن نداشته باشد؛ ولی ضرری که به پیکره اسلام و به خصوص شیعه وارد میشود ضرری جدّی و «مُعْتَّدٌ بِه» است؛ و به فرمایش دیده بان انقلاب:
«آنچه از قول مراجع سلف، رحمت الله علیهم، نقل شده است، بیش از این نیست که اگر این کار ضرر معتنى به ندارد، جایز است. آیا سبک کردن شیعه در افکار جهانیان ضرر معتنى به نیست؟ آیا مخدوش کردن محبت و عشق شیعیان به خاندان مظلوم پیامبر، صلی الله علیه وآله، و به خصوص شیفتگى بىحد و حصر آنان به سالار شهیدان، علیهالسلام، را بد جلوه دادن ضرر نیست؟ کدام ضرر از این بالاتر است. اگر قمه زدن به صورت عملى انفرادى در خانههاى در بسته انجام مىگرفت، ضررى که ملاک حرمت است فقط ضرر جسمى بود؛ وقتى این کار على رُؤسالاشهاد و در مقابل دوربینها و چشمهاى دشمنان و بیگانگان بلکه در مقابل چشم جوانان خودمان انجام مىگیرد، آن وقت دیگر ضررى که باید معیار حرمت باشد فقط ضرر جسمى و فردى نیست، بلکه مضرات بزرگ تبلیغى که با آبروى اسلام و شیعه سر و کار دارد نیز باید مورد توجه باشد.»
از سوئی دیگر باید به این نکته مهم توجه داشت کهقمه بر سر زدن، تیغ بر پشت زدن، سوراخ کردن گوشت و قفل و وزنه آویزان کردن، در آتش رفتن، و مانند اینها، هر چند موجب اضرار به نفس نباشد و وهن دین تلقی نشود، اساساً عزاداری نیست. عزاداری، در همه جای دنیا و در میان همه اقوام، زانوی غم در بغل گرفتن است و سیاه پوشیدن و گریستن و بیتابی کردن و احیاناً بر سر و سینه زدن. عرف دنیا گواهی میدهد که عزاداری بدین گونه است؛ حتی عرف مسلمانان. هیچ گاه کسی در مرگ عزیزترینش، قمه یا شمشیر بر سر نمیزند؛ قفل بر گوشت بدنش فرو نکرده و یا خود را در آتش نمیاندازد.اگر در این مسائل، به تعبیر فقها، عرفْ معیار است، هیچ گاه عرفْ اینها را نشانه عزاداری نمیداند.البته این معنی مورد توجه فقهاء عظیم الشأن شیعه نیز بوده است از همین رو بسیاری از آن بزرگان ضمن بدعت دانستن قمه زنی، انجام آن را به عنوان عزاداری غیرقابل قبول دانستهاند؛ چنانکه بزرگ مرجع جهان تشیع آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در فتوای مشهور خویش -که بسیاری از بزرگان همچون آیت الله العظمی بهجت وجود آن را تأیید کردهاند- قمه زنی را عملی حرام و غیرشرعى دانسته اند.
با این حال متأسفانه امروز شاهد ترویج اعمال دیگری به تَبَعِ قمه زنی هستیم که هر انسانی را به شگفت وا میدارد، اعمالی همچون: سوراخ کردن گوشت و قفل و وزنه آویزان کردن، روی شیشه غلتیدن، تیغ بر پشت زدن، روی خار دویدن، در آتش رفتن، و مانند اینها، اعمال دیگری هستند که امروز به دنبال قمه زنی و به عنوان عزاداری توسط عدهای قلیل ترویج میگردند. اگر از همه آنچه در مورد حرمت قمه زنی گفته شد، بگذریم و بر این مطلب که قمه زنی مصداق عزاداری نیست نیز توجهی نداشته باشیم محققا این اعمال نزد هیچ انسان عاقلی توجیهی نداشته و ندارد.
متأسفانه امروز این تصاویر و فیلمها دستآویزهائی برای دور نگاه داشتن ملتهای مسلمان از حقیقت رسالت رسول الله، صلیالله علیه وآله، است؛ این تصاویر دستآویزهائی است برای قتل شیعیان عراق، پاکستان ودیگر کشورهای اسلامی؛ یک استشهادی وهابی با این تصاویر روزانه دهها شیعه میکشد، خود را فریب ندهیم، ما در مقابل اعمال خود مسئولیم و بیتفاوتی نسبت به اثرات این مراسم، قطعا عقاب اخروی خواهد داشت.
پس چه شایسته است که فرمایش امام صادق علیهالسلام را با گوشِ جان بشنویم که فرمودند: «یَا مَعْشَرَ الشِّیعَةِ إِنَّکُمْ قَدْ نُسِبْتُمْ إِلَیْنَا کُونُوا لَنَا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا عَلَیْنَا شَیْناً؛ ای گروه شیعه! شما به ما منسوب هستید، برای ما زینت باشید، مایه ننگ و عار ما نباشید.» لبیک گفته و آن گونه باشیم که اهل بیت علیهمالسلام خواسته اند یعنی حدی که دیگر مسلمانان دنبالهرو شیعه شوند.
نکته مهم دیگری که باید در پایان به آن توجه داشت آن که مقام معظم رهبری علاوه بر فتوای فقهیشان مبنی بر حرمت قمهزنی در هرجا و هر شرایطی، حکم به ممنوعیت قمهزدن علنى نمودهاند؛ و در مواردی که ولی فقیه به موردی حکم کند برای کلیهی مکلفین حتی کسانی که از ایشان تقلید نمیکنند واجب است از حکم ولی فقیه اطاعت کنند. ایشان در قسمتی از جواب نامه امام جمعه اردبیل مبنى بر اعلام تبعیت مردم اردبیل از نصایح و رهنمودهاى رهبر انقلاب در مسأله عزادارى فرمودند: «امروز این ضرر بسیار بزرگ و شکننده است؛ و لذا قمهزدن علنى و همراه با تظاهر، حرام و ممنوع است.»
البته همانگونه که اشاره شد ایشان در مورد قمه زنی فرمودهاند: در هیچ حالت جایز نیست.
پس اگر حتی مرجع تقلید کسی اجازه انجام قمه زنی را نیز داده باشد، شایسته است چنین کسی از انجام علنی قمه زنی خودداری کند زیرا رهبری در این باره حکم نموده اند.
در همین راستا علمای دین، اندیشمندان مذهبی و نگهبانان عظمت و عزت اهل بیت، علیهم السلام، وظیفهای بزرگ بر عهده دارند. به نظر میرسد که هم اکنون وظیفهی اصلی با علما و مراجع است تا با شجاعت و درایت به روشنگری در این باره پرداخته و عده ی قلیلی از شیعیان که مرتکب این گونه اعمال می شوند را نهی و توجیه نمایند؛ در این صورت است که ما میتوانیم با دور اندیشی و قدرت، در مقابل دشمنان اسلام بایستیم و فرصت را از آنها که دنبال آبِ گلآلود میگردند، سلب کنیم و همزمان به توضیح صورت حقیقی اسلام بپردازیم و چه زیباست این سخن امام رضا علیه السلام که فرمودند: رحمت خدا بر آن بندهای که ما را نزد مردم محبوب گرداند و منفور آنان نکند. بخدا قسم، اگر محاسن سخن ما را روایت میکردند، ارجمندتر بودند و هیچ کس نمیتوانست به آنها وصلهای بزند.
کلمات کلیدی:
اولا جریان اصل برائت در هنگامی جاری است که این عمل(قمه زنی) را بدون نسبت دادن آن به شرع مقدس اسلام – در نظر بگیریم (یعنی به عنوان عملی غیر منتسب به شرع که تنها منجر ضرر به نفس میشود) که در این صورت نیز به نظر ما این عمل تحتِ شمول ادله عقلی و نقلی حرمت ضرر به نفس قرار میگیرد و در این هنگام دلیلی برای جاری کردن اصل برائت وجود ندارد زیرا همانگونه که فقها گفته اند برائت در جایی که فقدان دلیل باشد و ما در اینجا دلیل داریم. شیخ انصارى- قدس سرّه- در رسالة نفی ضرر میفرماید: «از دلایل عقلى و نقلى استفاده مىشود که ضرر زدن به نفس حرام است».(رک: رساله نفی ضرر، ص21)
همچنانکه عمومات لا ضرر همانگونه که در جاى خودش ثابت شده، بر ادلّه اجتهادی دیگر حاکم است چه برسد به اصول عملیه.
البته بحث حرمت ضرر به نفس دارای مباحث و مناقشات بسیاری که این مختصر جای پرداختن به آنها نیست.
ثانیا در مورد قسمت دوم باید گفت هر فعل و شیئی دارای تعریف و محدودهی مشخصی است تا با افعال و امور دیگر اشتباه نگردد. که این تعریف و محدوده یا از ناحیهی شرع مقدّس معین شده و یا - در جایی که از طرف شرع و دین تعریفی وجود ندارد- عقل و عرف باید برای آن محدوده و حدّی معین کند. در مورد عزاداری نیز باید تعریف و محدودهی آن به وسیله شرع و یا عرف مشخص گردد. در غیر این صورت عزاداری ضابطهی خاصی نخواهد داشت و ممکن است بسیاری از اعمال خلاف شرع یا مخالف با فلسفه وجودی عزاداری وارد آن شوند. به صورتی که حتی میتوان خودکشی را که هم عقل و هم دین آن را حرام و گناه بزرگی میدانند یک نوع عزاداری دانست و آن را جایز و یا مستحب فرض نمود.
اما در مورد عزاداری باید گفت مهمترین و شاید تنها مصداقی که در روایات بر آن توصیه و تأکید بسیاری رفته است بیان مصائب و گریه برای حضرت سید الشهداء، علیهالسلام، است.
علاوه بر این عزاداری در نزد عرف نیز در همه جای دنیا و در میان همه اقوام، عبارت است از زانوی غم در بغل گرفتن است و سیاه پوشیدن و گریستن و بیتابی کردن و احیاناً بر سر و سینه زدن. عرف دنیا گواهی میدهد که عزاداری بدین گونه است؛ حتی عرف مسلمانان. هیچ گاه کسی در مرگ عزیزترینش، چاقو برنمیدارد و بر سر نمیزند؛ و یا قفل بر گوشت بدنش فرو نمیکند و خود را در آتش نمیاندازد.
قمه بر سر زدن، تیغ بر پشت زدن، سوراخ کردن گوشت و قفل و وزنه آویزان کردن، در آتش رفتن، و مانند اینها، هر چند موجب اضرار به نفس نباشد و وهن دین تلقی نشود، اساساً عزاداری نیست. اگر در این مسائل، به تعبیر فقها، عرفْ معیار است، هیچ گاه عرفْ اینها را نشانه عزاداری نمیداند. شاهد اینکه هیچ کس در سوگ عزیزانش چنین نمیکند.
پس اساسا اگر ما اعتقاد به حرمت اضرار به نفس نداشته باشیم و یا قمه زنی را به عنوان عملی که موجب ضرر زدن به بدن می شود قلمداد نکنیم باز باید با این معیار آن را مورد سنجش قرار داد که آیا این عمل، عزاداری قلمداد میشود یا نه.
به هر حال باز تاکید می کنیم قمه زنی و اعمالی مانند آن، حتی اگر موجب اضرار به نفس و وهن دین نباشد، اساساً مصداق عزاداری نیست و عرف، آن را عزاداری نمیداند و کسی در عزای هیچ عزیزی چنین نمیکند. پس اگر این اعمال هیچ اشکال شرعی ای نداشته باشد، این اشکال بر آن وارد است که مصداق عزاداری نیست. اولاً باید ثابت شود که قمه زنی گونه ای از عزاداری است، و آنگاه از جواز یا عدم جواز آن سخن گفت.
ممکن است گفته شود که امام حسین، علیهالسلام، از هر عزیزی، عزیزتر است و عزایش، سنگینتر. میگویم آری؛ و اضافه میکنیم که «چه نسبت خاک را با عالَم پاک؟» تصدیق میکنیم که مرگ هیچ عزیزی را با مرگ خونبار آن حضرت قیاس نتوان کرد. اگر در سوگ آن حضرت، نه قمه بر سر، که دنیا را هم بر سر بکوبیم، کم است. اما باید نگریست که این کار، عزاداری است یا نه.
البته این معنی مورد توجه فقهاء عظیم الشأن شیعه نیز بوده است از همین رو تعدادی از آن بزرگان ضمن بدعت دانستن قمه زنی، انجام آن را به عنوان عزاداری غیرقابل قبول دانستهاند؛ همچنانکه بزرگ مرجع جهان تشیع آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در فتوای مشهور خویش میفرمایند: «بکاربردن شمشیرها(= قمهزنی) و زنجیرها و طبلها و بوقها و کارهایى مانند این امور که امروزه در دستههاى عزادارى و در روز عاشورا معمول است همه حرام و غیرشرعى است.»که این فتوی علاوه بر مدارک تاریخی آن، مورد شهادت مرحوم آیت الله بهجت نیز می باشد. (برای اطلاع از فتوای سایر مراجع در این باره نگاه شود به: کتاب بنده حقیر«قمه زنی سنت یابدعت؟» به طور مثال آیت الله العظمی تبریزی در پاسخ به سؤالی می فرمایند: بسمه تعالی: دخول التطبیر فی قضیة الجزع علی سیدالشهداء، علیهالسلام، و اهل بیته و اصحابه سلاماللهعلیهم غیر محرز فینبغی للمؤمنین اختیار ما هو محرز کالبکاء و اللطم علی الصدور و اقامة المواکب و اخراجها الی الاماکن العامة بقدر الامکان للعزاء وفقکم الله لخدمة اهلالبیت، علیهمالسلام، و جزاکم الله خیرا فی الدنیا و الاخره والله الموفق«دستخط ایشان را می توانید در همانجا مشاهده کنید.»؛ یعنی: داخل بودن قمهزنی در عزاداری سید الشهداء، علیهالسلام، و اهلبیت و اصحاب ایشان، سلام الله علیهم، ثابت نیست، پس بر همهی مؤمنین لازم است که آنچه را که به عنوان گونهای عزاداری محرز و ثابت است اختیار نمایند؛ همچون گریه نمودن و سینهزنی و برپا نمودن دستههای عزاداری و حرکت آن - تا حد امکان- به سوی امکان عمومی برای عزاداری، خداوند شما را در خدمت به اهلبیت، علیهمالسلام، موفق دارد و جزای خیر در دنیا و آخرت بدان دهد.)
کلمات کلیدی:
غرور بی جا و انحطاط [1]
یکى از عوامل انحطاط و تباهى اجتماعات مسلمان در عصر حاضر غرور بىجایى است که در دورههاى متأخّر در عده زیادى از مسلمانان خصوصاً اکثریّتى از شیعیان پدید آمده است.
اگر از این افراد پرسیده شود که آیا اعمال نیک غیر شیعه مورد قبول درگاه خدا واقع مىشود؟ بسیارى از آنها جواب مىدهند: نه. و اگر از آنان پرسیده شود که اعمال بد و گناهان شیعه چه حکمى دارد؟ جواب مىدهند: همه بخشیده شده است.
از این دو جمله استنتاج مىشود که آن چیزى که هیچ ارزشى ندارد عمل است، نه ارزش مثبت دارد و نه ارزش منفى؛ شرط لازم و کافى براى سعادت و نیکبختى این است که انسان، نام خود را شیعه بگذارد و بس.
معمولاً این دسته چنین استدلال مىکنند:
1. اگر بنا باشد که گناهان ما و دیگران یکجور مورد محاسبه قرار گیرد پس فرق بین شیعه و غیر شیعه چیست؟
2. روایت معروفى است: «حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حَسَنَةٌ لَا تَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَة»[2]
یعنى محبت على- علیهالسلام- حسنهاى است که هیچ گناهى با وجود آن به آدمى لطمه نمىزند.
در پاسخ استدلال اول باید گفت فرق بین شیعه و غیر شیعه وقتى آشکار مىگردد که شیعه به برنامه اى که رهبرانش به او داده اند عمل بکند و غیر شیعه هم به برنامه دینى خودش عمل کند، آن وقت تقدّم شیعه بر غیر شیعه، هم در دنیا و هم در آخرت روشن مىگردد. فرق را در جانب مثبت باید جستجو کرد نه در جانب منفى. نباید گفت اگر شیعه و غیر شیعه برنامههاى مذهبى خود را زیر پا بگذارند باید تفاوت داشته باشند، و اگر تفاوتى نباشد پس چه فرقى میان شیعه و غیر شیعه هست؟
این درست مثل آن است که دو بیمار به طبیب مراجعه کنند، یکى به طبیب حاذق مراجعه کند و دومى به طبیب غیر حاذق، ولى وقتى که نسخه را از طبیب دریافت داشتند هیچکدام عمل نکنند؛ آنگاه بیمار اول گلایه کند که فرق بین من و بیمارى که به طبیب غیر حاذق مراجعه کرده چیست؟ چرا باید من مریض بمانم همان طورى که او مریض مانده است در حالى که من به طبیب حاذق مراجعه کردهام و او به طبیب غیر حاذق.
همچنین صحیح نیست که ما فرق على- علیهالسلام- را با دیگران به این بگذاریم که اگر ما به دستورهاى آن حضرت عمل نکنیم ضرر نبینیم ولى آنها چه به حرف پیشواى خویش عمل کنند و چه عمل نکنند زیان ببینند.
یک تن از اصحاب حضرت صادق- علیهالسلام- خدمت حضرت عرضه داشت که برخى از شیعیان شما منحرف شدهاند و حرامها را حلال شمرده مىگویند دین تنها معرفت امام است و بس؛ پس چون امام را شناختى هر کارى که مىخواهى بکن. حضرت صادق- علیهالسلام- فرمود: إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعون. این کافران آنچه را که نمىدانند به اندیشه خویشتن تأویل کردهاند.
سخن این است که معرفت پیدا کن و هر چه مىخواهى از طاعات عمل کن که از تو پذیرفته خواهد شد، زیرا خدا قبول نمىفرماید عمل بدون معرفت را.[3]
محمد بن مارد از امام صادق- علیهالسلام- پرسید: آیا راست است که شما فرمودهاید: إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْت. «همین که به امام معرفت پیدا کردى هر چه مىخواهى عمل کن.» فرمود: بلى صحیح است. گفت: هر عملى ولَو زنا، سرقت، شرب خمر؟! امام فرمود:
انّا للّه و انّا الیه راجعون به خدا قسم که درباره ما بىانصافى کردند. ما خودمان مسئول اعمالمانیم، چگونه ممکن است از شیعیان ما رفع تکلیف بشود؟! من گفتم وقتى که امام را شناختى هر چه مىخواهى کار خیر کن که از تو مقبول است.[4]
اما روایت «حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حَسَنَةٌ لَا تَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَة» باید دید چه تفسیرى دارد؟ یکى از علماى بزرگ- گویا وحید بهبهانى است- این حدیث را به گونهاى خاص تفسیر کرده است؛ ایشان مىفرمایند معناى حدیث این است که اگر محبت على- علیهالسلام- راستین باشد هیچ گناهى به انسان صدمه نمىزند؛ یعنى اگر محبت على که نمونه کامل انسانیّت و طاعت و عبودیّت و اخلاق است از روى صدق باشد و به خودبندى نباشد مانع ارتکاب گناه مىگردد؛ مانند واکسنى است که مصونیّت ایجاد مىکند و نمىگذارد بیمارى در شخص «واکسینه شده» راه یابد. محبت پیشوایى مانند على که مجسّمه عمل و تقوا و پرهیزکارى است آدمى را شیفته رفتار على مىکند، فکر گناه را از سر او بدر مىبرد، البته به شرطى که محبتش صادقانه باشد.
کسى که على- علیهالسلام- را بشناسد، تقواى او را بشناسد، سوز و گداز او را بداند، نالههاى نیمه شبش را بداند و به چنین کسى عشق بورزد محال است که خلاف فرمان او که همیشه امر به تقوا و عمل مىکرد عمل کند. هر محبى به خواسته محبوبش احترام مىگزارد و فرمان او را گرامى مىدارد. فرمانبرداری از محبوب، لازمه محبّت صادق است، لهذا اختصاص به على- علیهالسلام- ندارد، محبّت صادقانه رسول اکرم نیز چنین است.
پس معنى حدیث «حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حَسَنَةٌ لَا تَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَة» این است که محبت على حسنهاى است که مانع ضرر زدن گناه مىشود، یعنى مانع راه یافتن گناه مىشود؛ معنایش آن نیست که جاهلان پنداشتهاند و آن اینکه محبت على چیزى است که هر گناهى که مرتکب شوى بلا اثر است.
برخى از دراویش از طرفى دعوى دوستى خدا دارند و از طرف دیگر از هر گناهکارى گناهکارترند، اینان نیز مدّعیان دروغگو هستند. [5]
با این حال بسیاری از شیعیان نیز همچنان بر این تفسیر نادرست از پذیرش ولایت اهل بیت- علیهمالسلام- راسخ و استوار بوده و به شیعه بودن خویش مغرورند که اگر بخواهیم تحلیلی درباره ریشهی این غرور داشته باشیم در واقع این همان غرور و انحطاطی است که امتهای پیشین همچون امتهای یهود و مسیح به آن دچار شده و قرآن ما را از آن به شدت بر حذر میدارد. آنگونه که خداوند در آیه111 سوره بقره میفرماید: «وَقَالُواْ لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن کَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ؛ یعنی: [خودپرستان یهود و نصارا] گفتند: هرگز به بهشت در نمىآید جز کسى که یهودى یا نصرانى باشد. این خیالهاى خام آنهاست، بگو: اگر راستگویید دلیل و برهانتان را بیاورید.»
همچنین خداوند از قول یهود و نصاری نقل میکند که آنها میگفتند: ما پسران خدا و دوستان او هستیم.( سوره مائده آیه18) همچنانکه خداوند در آیه 80 سوره بقره ادعاى یهود را دائر بر اینکه آتش دوزخ جز ایام معدودى به آنان نمىرسد ذکر نموده و آنها را سرزنش مى کند.
اما خداوند در آیه 123 سورهی نساء به اصطلاح آب پاک را به روى دست همه ریخته است و وابستگیهاى ادعائى و خیالى و اجتماعى و نژادى و مانند آن را نسبت به یک مذهب به تنهائى بیفایده میشمرد، و اساس را ایمان به مبانى آن مکتب و عمل به برنامههاى آن معرفى مى کند. خداوند در این آیه میفرماید: «لَّیْسَ بِأَمَانِیِّکُمْ وَلا أَمَانِیِّ أَهْلِ الْکِتَابِ مَن یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ وَلاَ یَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَلاَ نَصِیرًا؛ یعنی: (پاداش و کیفر در آخرت) نه به آرزوى شماست (تنها براى اینکه امت پیامبر خاتمید) و نه به آرزوى اهل کتاب (که خود را دوستان و فرزندان خدا مىدانند، بلکه) هر کس کار بدى انجام دهد کیفر داده مىشود و جز خدا یاور و دوستى براى خود نخواهد یافت.»
[1]. بخش عمدهی مطالب این عنوان از کتاب عدل الهی استاد شهید مطهری گرفته شده است. رک: عدل الهی، چاپ هجدهم: انتشارات صدرا، 1382ش، ص306-308.
[2]. بحار الانوار، ج39، ص 248.
[3]. مستدرک الوسائل، ج 1، ص 24.
[4]. کافى، ج 2، ص 464.
[5]. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج1، ص331- 332.
کلمات کلیدی:
اینگونه به ولایت اهل بیت، علیهمالسلام، نمی رسیم
همه میدانیم که ولایت حقیقی و انحصاری از آن خداست و از غیر خدا کاری ساخته نیست؛ آن گونه که قرآن کریم با یادآوری این معنی، میفرماید: «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِی[1]؛ یعنی: ولایت منحصراً از آن خداوند است»، و همچنین در آیهای دیگر میفرماید: «وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیر[2]؛ یعنی: برای انسان ولی و یاوری جز خدا نخواهد بود.»
با توجه به این نکته، پس هنگامی سخن از ولایت پیامبر و اهل بیت- صلوات الله علیهم- به میان میآید در واقع این ولایت جدا از ولایت خداوند نبوده و برگرفته از همان ولایت الهی است. با این وصف، راه رسیدن به ولایت اهل بیت- علیهمالسلام- نیز همان راه وصول به ولایت خداوند میباشد. پس همانگونه برای دست یافتن به ولایت خداوند انجام واجبات و پرهیز از محرمات، لازم است برای نائل شدن به ولایت اهل بیت- علیهمالسلام- نیز گذشتن از این راه لازم است. از همین رو اهل بیت- علیهمالسلام- نیز بارها این معنی را مورد تأکید قرار داده و فرمودهاند: لَا تُنَالُ وَلَایَتُنَا إِلَّا بِالْوَرَعِ وَ الْعَمَل[3]؛ یعنی: کسی به ولایت ما نمیرسد مگر با پرهیزگاری شدید و عمل صالح.
اما با این حال، متأسفانه بر اثر بعضی القائات باطل، بعضی از مردم گمان میکنند ولایت اهل بیت- علیهمالسلام- راه میانبری برای رسیدن به سعادت است که در آن از سختگیریهای دین و ولایت خدا خبری نیست. این در حالی است که راه سعادت انسان، یک راه بیش نبوده و آن همان راه ولایت خداوند میباشد که ولایت اهل بیت- علیهمالسلام- نیز به منزلهی مقدمهای لازم برای رسیدن به این ولایت است. جابر بن یزید جُعْفِی میگوید: امام باقر علیهالسلام به من فرمود: اى جابر! آیا کسى که ادعاء تشیع میکند، او را همین بس است که از محبت ما خانواده دَم زند؟ به خدا شیعه ما نیست، جز آنکه از خدا پروا کند و او را اطاعت نماید، اى جابر! ایشان شناخته نشوند، جز با فروتنى و خشوع و امانت و بسیارى یاد خدا و روزه و نماز و نیکى به پدر و مادر و مراعات همسایگان فقیر و مستمند و قرض داران و یتیمان و راستى گفتار و تلاوت قرآن و بازداشتن زبان از مردم، جز از نیکى آنها، و آنها امانت نگهدار فامیل خویش باشند.
جابر میگوید عرض کردم: یا ابن رسول اللَّه! ما امروز کسى را داراى این صفات نمیشناسیم!
امام فرمود: اى جابر! سخنان مردم در تو تأثیر نگذارد، آیا براى مرد کافى است که بگوید، من على را دوست دارم و از او پیروى میکنم، و با وجود این فعالیت دینى نکند؟! پس اگر بگوید: من رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله را دوست دارم- رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله که بهتر از على علیهالسلام است- سپس از رفتار او پیروى نکند و به سنتش عمل ننماید، محبتش به پیغمبر به او هیچ سودى نمیدهد. پس از خدا بپرهیزید و براى آنچه نزد خدا هست عمل نمایید زیرا بین خدا و کسى خویشاوندى نیست بلکه محبوبترین بندگان نزد خداوند و ارجمندترین ایشان نزد او با تقواترین آنهاست، و عملکنندهترین آنها به طاعت اوست.
اى جابر! به خدا قسم، جز با اطاعت نمیتوان تقرب به خداى- تبارک و تعالى- جُست؛ و همراه ما بَرات آزادى از دوزخ نیست و هیچ کس بر خدا حجت ندارد، هر که مطیعِ خدا باشد دوست ما و هر که نافرمانى خدا کند دشمن ماست، ولایت ما جز با عمل [صالح] و پرهیزگاری شدید به دست نمیآید.[4]
[1]. سوره شوری، آیه 9.
[2]. سوره بقره، آیه 107.
[3]. شیخ صدوق، امالی، ص626 و اعتقادات الإمامیه، ص113.
کلمات کلیدی:
ارزش محبت به پیروی است
در شأن نزول آیات 31 و 32 سوره آل عمران آمده است: جمعى در حضور پیغمبر - صلى الله علیه و آله- ادعاى محبت پروردگار کردند، در حالى که عمل به برنامههاى الهى در آنها کمتر دیده مى شد، لذا آیات فوق نازل گردید و خداوند در پاسخ به آنها فرمود: «قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ؛ یعنی: بگو: اگر خدا را دوست مىدارید از من پیروى کنید تا او نیز دوستتان بدارد و گناهانتان را ببخشد، و خدا آمرزندهى مهربان است.»
در این آیات، خداوند مفهوم دوستى واقعى را تبیین میکند و فرق آن را با محبت کاذب و دروغین روشن مىسازد. به این معنی که محبت تنها یک علاقه قلبى ضعیف و خالى از هر گونه اثر نیست بلکه باید آثار آن، در عمل انسان منعکس باشد، کسى که مدعى عشق و علاقه به پروردگار است، نخستین نشانهاش این است که از پیامبر و فرستاده او پیروى کند.
در حقیقت این، یک اثر طبیعى محبت است که انسان را به سوى «محبوب» و خواستههای او میکشاند، البته ممکن است، محبتهاى ضعیفى یافت شود که شعاع آن، از قلب به بیرون نیفتد، اما اینگونه محبتها به قدرى ناچیز است که نمیتوان نام محبت بر آن گذاشت، یک محبت اساسى حتماً آثار عملى دارد، حتماً دارنده آن را با محبوب پیوند میدهد، و در مسیر خواستهای او به تلاش پرثمر وا میدارد.
دلیل این موضوع روشن است، زیرا عشق و علاقه انسان به چیزى حتماً به خاطر این است که کمالى در آن یافته است، هرگز انسان به موجودى که هیچ نقطه قوتى در آن نیست، عشق نمیورزد، بنابراین، عشق انسان به خدا به خاطر این است که او منبع و سرچشمه اصلى هر نوع کمال است، مسلماً چنین وجودى، تمام برنامهها و دستورهایش نیز کامل است، و در این حال چگونه ممکن است انسانى که عاشق تکامل و پیشرفت است از آن برنامهها، سرباز زند، و اگر سرباز زد، آیا نشانه عدم واقعیت عشق و محبت او نیست؟
پس میتوان گفت این آیه یک اصل کلى در منطق اسلام براى همه اعصار و قرون است، آنها که شب و روز دم از عشق پروردگار یا عشق و محبت پیشوایان اسلام و مجاهدان راه خدا و صالحان و نیکان میزنند اما در عمل، کمترین شباهتى به آنها ندارند، مدعیان دروغینى بیش نیستند.
آنها که سر تا پا آلوده گناه اند، با این حال قلب خود را مملو از عشق خدا، پیامبر - صلى الله علیه و آله و سلم، امیرمؤمنان- علیهالسلام- و پیشوایان بزرگ مىدانند، و یا عقیده دارند که ایمان و عشق و محبت تنها به قلب است و ارتباطى با عمل ندارد، از منطق اسلام به کلى بیگانهاند.[1]
چگونه ممکن است که دوست آنان باشی و کار آنها را انجام ندهی؟ اگر دوست آنها هستی و صفت آنها را نداری، پس با آنها نیستی. دوستی منهای اطاعت، دوستی نیست بلکه آرزوی دوست داشتن است؛ چون محبت مرحله عالیهی اراده است. چگونه ممکن است که محبت باشد و انسان به میل خود عمل کند، نه به رضای محبوب.
کلمات کلیدی:
ولایت در ساحت عمل
به مناسبت عید غدیر کتابچه ای توسط حقیر گردآوری شد با عنوان «ولایت در ساحت عمل». موضوع این کتابچه -همانگونه در مقدمه آن بیان شده است- در واقع تذکاری است بر ضرورت پیروی از ولایت.
اهمیت پرداختن به این موضوع از آن جهت است که درباره ولایت و اهمیت پذیرش آن- خصوصا در میان ما شیعیان- فراوان سخن به میان آمده است، اما با این حال درباره پیروی از ولایت کمتر سخن رفته است. به دیگر سخن پذیرش ولایت فقط به اظهار آن در گفتار و سخن نیست، بلکه پذیرش واقعی ولایت آثار و نشانههایی را نیز در اعمال و رفتار مسلمانان در پی خواهد داشت که ارزش واقعی ولایت را میتوان به وسیلهی این آثار درک نمود.
متأسفانه بدین سخن – یعنی تأثیر ولایت در ساحت عمل – کمتر توجه داده شده، آنگونه که عدهای از شیعیان این گونه پنداشتهاند که راه ولایت، راهی سهل و بی زحمت برای رسیدن به سعادت است که در این طریق وظیفه آنها فقط اظهار لسانی محبت خویش به اهل بیت- علیهم السلام- است تا در عوض به منتهی الیه سعادت الهی دست یابند.
این مختصرْ نوشته، بیانی از واقعیتی است که خداوند متعال در قرآن درباره آثار پذیرشِ ولایت بر ما متذکر شده است و عالمان روشن ضمیر نیز در جای خویش به تفسیر و توضیح آن پرداختهاند.
در یادداشت های بعدی به مناسبت عید غدیر بعضی مطالب این کتابچه را ارائه خواهیم نمود.
همچنین می توانید فایل پی دی اف منتشر شده آن را از اینجا دانلود کنید
کلمات کلیدی:
ما برای نماز میجنگیم
در جنگ صفین حضرت على - علیه السلام- در حالى که مشغول جنگ بود مرتب به خورشید نگاه مى کرد، ابن عباس عرض کرد: یا امیرالمومنین! این چه کارى است که شما انجام مى دهید؟
حضرت فرمود: نگاه مى کنم تا موقع فرا رسیدن ظهر، نماز را (در اول وقت ) بخوانم .
ابن عباس گفت: آیا حالا وقت نماز است؟ ما مشغول جنگ هستیم .
حضرت فرمود: مگر ما براى چه چیزى مى جنگیم؟ به درستى که ما براى نماز جنگ مى کنیم .
ابن عباس گفت: نماز شب على علیه السلام حتى در «لیلةُ الهَریر»(1) هم ترک نشد.
بیاییم مثل اصحاب امام حسین عمل کنیم، هنگام ظهر به سوى نماز بشتابیم و نماز را به یاد بیاوریم تا مشمول دعاى امام حسین - علیه السلام- شویم که هنگام یادآوری نماز روز عاشورا فرمود: ذکرت الصلوة جعلک الله من المصلین الذاکرین؛ نماز را یاد کردى خدا تو را از نمازگزاران و ذاکران قرار بدهد.
1. هریر به معنای زوزه سگ، و کنایه از همهمه و ناله و غوغاست. سختترین شب حمله جنگ صفین از نظر تلفات گسترده دو سپاه و فراوانی ناله و فریاد زخمیان و مجروحان، «لیلة الهریر» (شب غوغا و ناله) نام دارد. در آن شب، که جنگ و ستیز تا سحرگاهان ادامه داشت و لشگر ستمگر معاویه در آستانه سقوط قرار گرفته بود، فریاد ناله مجروحان و غریو و چکاچک شمشیرها و نیزهها دشت را پر کرده بود. به همین دلیل «لیلة الهریر» نام گرفت.
کلمات کلیدی:
یکی از مخاطبین وبلاگ در قسمت نظرات یادداشت این نوع نذر شرک است
سؤالاتی مطرح فرموده بودند که در این یادداشت آن سؤالات و پاسخ بنده منتشر می گردد:
نویسنده وبلاگ تبراء باسلام،
در وبلاگ بنده نظری را قرار داده بودید که پاسخ به آن در ادامه می آید:
نظر شما:
اولا: بر چه مبنایی این عمل رو شرک دانستی؟
ثانیا:کدام آیه یا حدیث این عمل را منع کرده؟
ثالثا:مگر شما به درجه اجتهاد رسیدی که فتوا میدی؟
رابعا:چرا مطالبی که در وب گذاشتی سند ندارد؟
خامسا:آیا تا بحال اسم شعائر به گوش شما خورده؟
ووووووووووووووووووووو.......................................
لطفا برای دین نظر ندهید چون اسلام صاحبی دارد همچون علی وحسین ومهدی که شکر خدا در قید حیاته.
پاسخ بنده:
اولا: بر این مبنا این نوع نذر را شرک دانستم که نذر گونه ای عبادت است و از این رو تمامی مراجع و فقها نیت قربت به خداوند را در آن شرط می دانند و همان گونه که نمی توان در نیت عبادات دیگر- مثل نماز- غیر خداوند را شریک او قرار داد در نذر نیز نیت ما باید فقط برای خداوند باشد. البته می توان ثواب نذر را به اهل بیت علیهم السلام هدیه کرد که آن صورتی دیگر دارد و توضیح آن گذشت.
ثانیا: مدارک این بحث در کتابهای مبسوط فقهی آمده است و از آنجا که بنده قصد اثبات فقهی آن را نداشتم به بیان آنها نپرداختم.(مراجعه کنید به جواهر الکلام ، ج35، ص: 364) البته در اینجا فقط به یک مدرک اشاره کنم که در کتاب دعائم الاسلام از امام صادق علیه السلام از پدرش علیه السلام از نیاکانش علیهم السلام روایت مىشود که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از نذر براى غیر خدا نهى کرد.(اشاره ای نیز به این مطلب داشته باشم که تاکنون فقیهی در اینکه نذر برای غیر خدا صحیح نیست دچار ابهام نشده است.)
ثالثا: خوب بود قبل از آن که مرا به خود رأیی متهم کنید سری به رساله مرجع تقلید خود می زدید! تمامی مراجع فرموده اند که حتی اگر کسی در نیتش این باشد که نذر برای خدا می کنم اما در گفتار – به علت فراموشی یا خلاصه گویی - نام خدا نبرد در چنین صورتی نذرش صحیح نبوده و واجب نیست به آن عمل کند، چه برسد به اینکه نذرش برای غیر خدا باشد که در این صورت نه تنها نذرش صحیح نیست بلکه جایز هم نیست. (مراجعه کنید بهتوضیح المسائل مراجع ج2، ص: 609)
رابعا:مطالب بنده تحلیلی و بسیار واضح بود و احتیاجی به سند نداشت.(کافی بود فقط به رساله مرجع تقلیدتان مراجعه می فرمودید!)
خامسا: منظور شما از شعائر چیست؟ آیا اگر عوام مردم کاری را به اشتباه انجام دادند و آن را به دین منتسب ساختند، باید بگوییم این جز شعائر دین است و نباید با آن مخالفت کرد! آیا اگر –نعوذ بالله- عده ای گفتند علی علیه السلام خداست نباید با ان مخالفت کرد چون جزء شعائر دین شده است؟
سادسا: منظورتان از اینکه دین صاحبی دارد و بنده درباره آن اظهارنظر نکنم، چیست؟ آیا منظورتان آن است که من ساکت بنشینیم تا شما عقایدتان را به اسم «علی وحسین ومهدی[علیهم السلام]» منتشر کنید! چطور است شما می توانید درباره دین بدون هیچ پشتوانه عقلی و یا روایی سخن بگویید، اما سخن گفتن من در این باره هرچند به واسطه نقل و عقل باشد ناثواب و گناهی بزرگ است. از جهتی دیگر آیا از دیدگاه شما علما که درباره دین اظهار نظر می کنند در کار ائمه علیهم السلام دخالت میکنند! این تذهبون!
کلمات کلیدی: